سَمیوس بلایت
سَمیوس بلایت
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

خوب‌ها/بدها... اصلی‌ها!

اخیرا احساس میکنم یک دوست، از لیست "آدم‌ های اصلی زندگیم" حذف شده. تا قبل از این احساس حتی نمی دونستم چنین لیستی وجود داشته.

نه بابا همچین ژست متفکری ندارم با لحن راحت بخونیدش.
نه بابا همچین ژست متفکری ندارم با لحن راحت بخونیدش.


قبل از تعریف کردن بگم، یکی از فایده هاش این بود که آدم های اصلی زندگیم رو تقریبا شناسایی و ویژگی های مشترکشون رو پیدا کردم: نظر اون ها برام مهمه، خوشی ها و غم هاشون رو جوری حس می کنم که انگار این تجربیات متعلق به منن، گاهی توی جریانات و تلاش های زندگیشون جوری دخیل می شم که انگار زندگی منه، و یه جورایی همیشه حواسم جمعه که ازم راضی باشن و دوستم داشته باشن و ازم احساس خوبی بگیرن..

این اتفاق براش ناخودآگاه افتاد، تلاشی نکردم که حذفش کنم. ماجرا از همون نقطه های اول دوستیمون شروع شده بود. ما با هم صمیمی هستیم، همدیگه رو نسبت به ارتباطات انسانی خیلی خوب میشناسیم، با هم وقت میگذرونیم، کنار هم خیلی میخندیم، زیاد پیش همدیگه خودمون رو سانسور نمیکنیم و از امور زندگی همدیگه اغلب باخبریم...

اما انگار همیشه بعضی مسائل یک طرفه بودن، بعضی موضوعات هیچوقت بینمون حل نشدن و همین هربار چاشنی سِیر ارتباطیمون شد. اغلب من اونی بودم که یکم درکم رو بردم بالاتر و کمتر قضاوت کردم؛ جوری که این امر برامون عادی شد تا اون خیلی بی پروا و رک حرف بزنه و من همه ی حرف ها رو جزئی از طبیعتش بدونم و نادیده بگیرم.(البته منکر نمیشم که من هم قدیسه نیستم.)

جوری شده که فکر میکنم افکارمون درمورد شناختمون از همدیگه کاملا متفاوته. من اون رو خیلی خوب میشناسم ولی احساس میکنم هنوز هم کافی نیست و نباید قضاوتش کنم. و اون من رو خیلی کم میشناسه اما احساس میکنه همه چیز رو درباره‌ ام میدونه و حق داره همیشه من رو پیش بینی کنه.

این برامون عادی شد که به عقاید و عادت های من بخندیم ولی همیشه اون رو جدی بگیریم و حدودش رو رعایت کنیم. عادی شد که وقتی من از "دوست های دیگه ای" حرف میزنم منتظر ناخوشامد و ابراز مالکیتش توی دوستی باشم، ولی وقتی اون تعریف میکنه مشتاقانه گوش کنم و همراهی کنم.(که البته درستشم همینه. نه اینکه من لطفی کرده باشم و بهش "اجازه" بدم با بقیه هم وقت بگذرونه. اصلا مگه زوجیم😭😂)

عادت کردم که وقتی از موفقیتی حرف میزنم، در کنار تبریک و تحسینش، منتظر کوچیک شمردن اون امر هم باشم؛ که "وقت تلف کردنه" تکیه کلامش باشه تو این موارد. و برام بدیهی شده اون به سختی توی باورها و دیدگاه‌ هاش انعطاف نشون بده و "فقط من درست میگم" سرلوحه‌ش باشه.

تاحالا انقدر پشت سر کسی اون هم دوستم و توی عموم، حرف نزده بودم😂. اما این ها وقتی پشت سر همدیگه میان خیلی بزرگ به نظر می رسن. در واقع ما هر دو توی این ارتباط جا افتادیم. تمام این موضوعاتی که گفتم رو به سختی و با کلی فکر کشف کردم. اونم وقتی از خودم پرسیدم که چرا از لیست طلاییم حذف شده؟

شاید نقطه‌ی اوج این افول وقتی بود که ذهنم، دو جمله با فاصله زمانی چند روزه از این دوست رو کنار همدیگه قرار داد. تو جمله‌ی اول به نحوی شکایت کرده بود که چرا انقدر غر میزنم، و جمله‌ی بعدیش این بود که وظیفه دارم غرهاشو گوش کنم و به جون بخرم😂.

ذهنم بهم گفت این نامردیه یکم دلخور باش. ولی اون لحظه یه پیامرسون از ناخودآگاهم اومد بیرون و گفت بیخیالش چه توقعی داری مگه این مشابه رفتارهای همیشگیش نیست؟

و بعدش کمی بی تفاوت شدم؛ یک مورد دیگه هم، از لیست توقعاتم حذف شد. و یهو دیدم ریشه‌ای نمونده که اون رو توی خاکِ بالاشهرِ ذهنم نگه داره؛ دیگه چی داریم که یه ارتباط جدی و مفید داشته باشه؟ با هم خندیدن مگه همیشه درد رو دوا میکنه؟

و اون موقع بود که مکالمه هامون رو ادامه دادم اما همه‌ چیز یک درجه کمرنگ تر و از یه رفاقت سالم، دورتر شد. سود این ارتباط برام به حداقل رسید و چون توقع داشتن، ضرر ماجرا رو زیاد میکرد، فقط "کانال دریافتیم ازش" رو مسدود کردم و حالا گرچه نسبت بهش احساس محبت، صمیمت و مسئولیت دارم، اما رهاش کردم؛ می تونم خیلی راحت ذوق هام رو براش تعریف نکنم که بزنه تو سرشون، نظرش رو راجع به چیزی نپرسم و ایده های یهویی و مستانه‌م رو براش بازگو نکنم، و دیدگاه های شخصیم رو نگم که به نظرش عجیب و مزخرف بیان. میتونم ازش درخواستی نکنم و توقع تحسینی نداشته باشم.

اون میتونه از این به بعد "عمداً" آسیب زا رفتار کنه. دیگه متاثرش نمیشم.

نمیدونم باهاش موافقم یا نه. شما موافقید؟
نمیدونم باهاش موافقم یا نه. شما موافقید؟


پ.ن: این خیلی جالبه که آدم‌ها بعد از پنج_شیش سال دوستی، دیگه از محوریت های زندگیت و دل‌ مشغولی های اصلیت نباشن. با دوست های دیگه‌ ام هم به نحوه هایی ارتباطم کمتر شده و هیچ تشویش و ناخوشی‌ ای ندارم.


تغییر
dried roses, rotten letters, unread words, silent people
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید