من همیشه آدم حوصله ام سر رفته ای بودم و هستم. یادم میاد از همون بچگی همیشه یه جمله چند کلمه ای ورد زبونم بود که اون رو همیشه تکرار میکردم و اون جمله حوصله ام سر رفته بود،واقعا هم دست خودم نبود حوصله ام سر میرفت ، هروقت این جمله را به مامان میگفت همیشه یک جواب میداد زیرشو کم کن سر نره ،جوای منطقی به نظرم نمیرسید ،چه جوری زیرش را کم کنم اخه چه ربطی به کم کردن داره که بعد ها منظورشو فهمیدم و بیشتر پی بردم که هیچ ربطی بهم نداشتن!
یادم میاد حتی تو اوج بازی و مهمونی و کلی مشغله در دوران کودکی باز حوصله ام سر می رفت ،حتی موقع دیدن کارتون مورد علاقه ام باز هم حوصله ام سر میرفت و خسته میشدم از چی رو نمیدونم !

شاید الان حوصله من بیشتر از آوم موقع سر میره ، نمیدونم اون حس حوصله سر رفتنه چیه ؟! شاید اون حس خلأ ایِ که وسط انجام کار ها میاد سراغ ادم و من اون رو میندازم تقصیر حوصله ی بی چاره ،
من حتی الان که دارم مینویسم احساس میکنم حوصله ام دارد سر میرود😁🪐
اهمیت ندادن به این حس سر رفتن حوصله(در واقع نادیده گرفتن)
مشغول کردن خودمون تو طول روز (مثلا یادگیری مهارت جدید یا هرچیزی)
پیدا کردن دلایلی که چرا حوصله تون سر میره وبیشتر چه موقع سر میره ؟ (مثلا برای من همیشه ظهرا بیشتر سر میره😅💆🏻♀️)
ایجاد سرگرمی برای خودتون
پ.ن:شما هم از داستان حوصله سر رفتن هاتون بگید و بگید که آیا برای شما هم انقدر این احساس زیاد هست یا نه ؟🌱😅