سینا عباسی
سینا عباسی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

شعر قهوه های قاجاری

دلم دوباره اسیر و حزین و بیمار است
به انتظار زمانی که وقت دیدار است

به انتظار کسی که به لطف او حالا
تمام سینه ی من تا ابد گرفتار است

زنی به هیات دوشیزه های درباری
«که چشم روشن او؛ قهوه های قاجار است»

به زلف و عنبر و مشکین کمند و بوی تنش
گمان بری تو پری وار من که عطار است

دو متر  مقنعه افتاده از سر و دوشش
تمام رنگ لباسش سفید گلدار است

و چونکه تیغه کشد خنده های محجوبش
هزار همچو منی قلب شان سر دار است

تمام اهل محل میکنند با حیرت
نگاه بر سر و رویش که این چه رفتار است

قدم قدم پر ناز است و پر ز حجم غرور
عبور او که شبیه امیر مختار است!

چنان به غارت و تسخیر من شده مشغول
که گوییا مغول و دسته های تاتار است

و شاهدان هجومش قلم ؛ ورق؛ ساز است
انیس و مونس من گریه های این تار است

ببر همین غزلم را برای او و بگو
برای دل به تو بستن دلیل بسیار است

بخوان به لطف مرا و دمی نگاهم کن
ببین غمت به سر من چگونه آوار است

نمی رسم به تو اما تو در میان منی
اگرچه قسمت من از تو نفی و انکار است

برای سوختن از عشق تو دل آماده است
چرا که زخم مرا درد تو پرستار است

هوای سینه ی من سرد و سخت دود آلود...
نفس کشیدن بی تو چقدر دشوار است

به زمزمه همه جا شعر من شود تکرار
ز عشق من به تو؛ جز تو؛ جهان خبردار است

✍#سینا_عباسی

شعرعشقسیناعباسیغزلبداهه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید