ویرگول
ورودثبت نام
سینا عباسی
سینا عباسی
سینا عباسی
سینا عباسی
خواندن ۹ دقیقه·۴ ماه پیش

ملت عشق یا ملت کشک؟!

ملت عشق یا ملت کشک؟ مسئله این است!

خب اینجا قرار نیست پانصد صفحه خلاصه رمان رو بگم و از نویسنده و سال چاپ اش صحبت کنم و به‌به و چه‌چه کنم و جملات و قاعده های قصار ردیف کنم! اومدم تا از خشمم بنویسم ! از خشمم به عنوان کسی که بیشتر سال های نوجوانی ام رو مشتاقانه صرف مطالعه عرفان های برآمده از بنیاد های حکمت ایرانی-اسلامی کردم ! از کسی که با عشق به مولانا و اشعارش شاعری را مشق کرد و غزل‌سرا شد.به عنوان کسی که معتقد است مانیفست های مولانا هنوز هم جهان را سیراب از عشق و آگاهی خواهد کرد از خشمم نسبت به اثری زرد بنویسم که چنین سمی به ادبیات عرفانی تزریق کرد و توهم عرفان خوانی به جامعه رمان خوان ایرانی و ترکیه ای داد .

ملت عشق که ترجمه‌ای تعجب برانگیز از عنوان «The Forty Rules of Love» به معنای چهل قاعدهٔ عشق، کتابی است .


• اولا با تورق برخی از ترجمه‌های این اثر در کشور، متوجه شدم که یک فاجعه اتفاق افتاده و ترجمه‌ها بسیار ایراد دارد. حتی بهترین ترجمه آن پر از غلط است. علاوه بر غلط، پر از افتادگی و اضافه است. در مجموع پرفروش‌ترین و معروف‌ترین ترجمه آن به زبان فارسی، حدود ۲۰ صفحه کتاب را حذف کرده است، که دلیل حذف آن را نمی‌دانم. چرا که مسائل حذف شده، مشکل ارشاد هم نداشت. البته شاید مترجم متوجه منظور نویسنده نشده و بدون دلیل آن را حذف کرده است.

کتاب عشق الیف شافاک، پر از اشارات قرآنی است، ولی مترجمان درنیافته بودند که به کدام آیه قرآن اشاره دارد. اکثر قریب به اتفاق مترجمان اصلا حدیث، مسائل عرفانی و اشعار مولانا را در نیافته و در ترجمه نیاورده‌اند. اشعاری هم که نقل کرده‌اند، آن چیزی نیست که خود شافاک اراده کرده بود. البته خود الیف شافاک هم آدم کم سوادی است؛ خیلی در مورد مثنوی و مولانا نمی‌داند و برداشت‌های نادرستی کرده است و اثرش کاملا فانتزی است و حتی به اندازه پائولو کوئلیو نیز برای مطالعه عرفان شرقی وقت نگذاشته است (که او نیز داستان هایش را مستقیما از مثنوی معنوی اقتباس می‌کند اما حداقل آن را یکبار کامل می‌خواند)


رمان «ملت عشق» با ادعای پرداختن به عشق، عرفان، مولانا و شمس، عملاً تبدیل شده به ویترینی از کلیشه‌های مد روز که عرفان را از محتوای عمیقش تهی کرده و به کالایی پرفروش در بازار نشر جهانی بدل کرده است. این اثر نه یک جستار عرفانی‌ست، نه یک رمان تاریخی و نه حتی یک اثر ادبی قوی؛ بلکه بیشتر شبیه یک «محصول فرهنگی» طراحی‌شده برای ارضای میل آن دسته از مخاطبان است که به دنبال حس خوب فوری‌اند، بی‌نیاز از اندیشه یا تحلیل .

بذار راحت تر بگم! فکر کن یک خانه اسرارآمیز در محله ای هست که شما باید مسیر زیادی رو طی کنی تا بتونی وارد اونجا شی و مفاهیم اش رو نه فهم بلکه تا حدودی زیست و تجربه کنی و یهو این نویسنده یک چهارپایه از حمام در آورده گذاشته زیر پات میگه بیا بریم بالا سرک بکشیم به داخل این خونه ببینیم چه خبره :)


. سطحی‌سازی عرفان و سوءاستفاده از مولانا

شاید بزرگ‌ترین اشکال این کتاب، تصویری کارت‌پستالی از عرفان باشد که ارائه می‌دهد. نویسنده سعی کرده مفاهیم پیچیده‌ای مثل فنا، وحدت، دگرگونگی در عشق و سلوک درونی را به زبان ساده بگوید؛ اما در این مسیر نه تنها مفاهیم را ساده نکرده، بلکه «ساده‌لوحانه» کرده است.

مولانا در این کتاب بیشتر شبیه یک گورو یا مربی مثبت‌اندیشی‌ست تا فیلسوفی سترگ با ریشه‌های عمیق فلسفی و الهیاتی. پیام‌های کلیشه‌ای شمس درباره‌ی «عشق» گاه بیشتر یادآور پست‌های اینستاگرامی‌اند تا سخنان کسی که سلوک‌اش از جان گذشته است. نتیجه؟ سطحی‌سازی یک چهره عمیق.

خود عرفا معتقد بودن وقتی شهودات رو شعر می‌کنن و می‌نویسن اون رو سخیف می‌کنن حالا شما تصور کن یکی بدون خوانش همون اشعار ادعای پرداختن به لایه های عمیق اش رو داره!

گفت «پس عبارت و الفاظ را فایده چیست؟» فرمود که: «سخن را فایده آن است که تو را در طلب آرد و تهییج کند، نه آنکه مطلوب به سخن حاصل شود و اگر چنین بودی به چندین مجاهده و فنای خود حاجت نبودی.»

(فیه ما فیه)


بنظر من نویسنده تصمیم گرفته برای موجه نشان دادن داستان هرزگی و پای‌بند نبودن زنی به همسر، فرزندان و خانواده، داستان زن را به داستان تقابل و رابطهٔ شمس و مولانا گره بزند و به خورد خواننده بدهد.

خانم نویسنده داستانی را بیان می‌کند که مردی خیانت کرده و زن میخواهد با خیانت مقابله به مثل کرده، انتقام گرفته و پاسخ بدهد. حالا داستان زنی که به علت خیانت همسر، خیانت را انتخاب می‌کند چه شکلی باید بیان بشود که منِ خانم در دفاع از آن خانم، شکست نخورم؟ داستان تقابل شمس و مولانا.

نوشتن داستان‌های تاریخیِ با اهمیت، با اندکی جلوه‌های ویژه و دراماتیزه کردن آن مرسوم بوده و هست اما اینکه داستان درام خود را نوشته و اندکی تاریخ به آن تزریق کنی و به خورد مردم بدهی، مسئلهٔ دیگریست.

احتمالا بعضی از شما می‌گویید علی حاتمی هم سریالی ساخت و در آن، کمال‌الملک در سن ۴۰ سالگی به دزدی متهم شد، در صورتی که طبق اسناد تاریخی اتهام دزدی در سن ۶-۷ سالگی به کمال‌الملک زده می‌شود. وقتی از علی حاتمی این اختلاف پرسیده شد، جواب داد: من تاریخ بالقوه را گفتم نه بالفعل! این دو [کمال‌الملک و ملت عشق] قابل قیاس نیستند چرا که کمال‌الملک، همان کمال‌الملک است، بدون تغییر و تحریف شخصیتی و فقط به دزدی متهم شده و این یعنی دراماتیزه کردن تاریخ. اما در ملت عشق یا به عقیده‌ی من ملت کشک همه‌ی تاریخ تحریف شده و زیر سوال می‌رود و هیچ‌کدام از اتفاقات و روابط موجود در کتاب در هیچ کتاب تاریخی یا تحقیقی مثل مقالات شمس تبریزی، پله پله تا ملاقات خدا از دکتر عبدالحسین زرین‌کوب و… موجود نیست و حتی یک منبع نداشته است، این کار را دراماتیزه کردن که هیچ، بلکه نابود کردن وقایع تاریخی می‌توان نام گذاشت.

در رابطهٔ مولانا و شمس بعضی از دوستی‌ها، تعصبات و محبت‌های دوطرفه، نشان داده شده ولی آن خیرخواهی، محبت و علاقهٔ شمس برای کمک به مولانا شدنِ جلال‌الدین محمد بلخی، از خواننده پنهان مانده است.

رابطه شمس و کیمیا بیشتر از نوع عشقِ سریال‌های ترکیه‌ای بوده که از خواستگاه کتاب، چنین عشقی بعید نیست!

آن‌جایی‌که شمس اولین بار کیمیا رو دیده و بر سر سوره نساء [سوره‌ای که مسائل مربوط به زنان در آن بیان شده] بحث می‌کنند با دست صورت کیمیا رو لمس کرده، صورت را بالا و به طرف خود می‌چرخاند. این‌که همهٔ اعتقادات شمس، ظاهری نیست درست، اما بعضی مسائل صرفا ظاهری است. حالا همین شمس که در کتاب ادعای مسلمانی دارد باید از لمس نامحرم پرهیز کند، لمس نامحرم که دیگر انواع ظاهری و باطنی ندارد.

کتابی که شمس یا مولانا را محور قرار می‌دهد و از اخلاقیات و انسانیت‌های این شخصیت‌های محوری صحبت می‌کند، چطور «عزیز.ز.زاهارا» را که خود را مدیون و پیرو این دو شخصیت می‌داند، با زنِ شوهر داری در یک اتاق نشان داده و به مسافرتِ آن‌طرف دنیا می‌فرستد؟

در هر دین، مذهب، جامعه، فرهنگ، مکتب، و هر اجتماع فکری و عقیده‌ای دیگر یا حتی جوامع حیوانی، پای‌بند بودن به هر رابطه‌ای محترم شمرده می‌شود، هر رابطه‌ای! رابطهٔ ازدواج، دوستانه، همسایگی، همسبتری و… یا حتی رابطه‌ای که فقط و فقط بر اساس مسائل جنسی پایدار شده باشد.

ازدواج و گذشت بیست سال از ازدواج و داشتن ۳ فرزند، که موقع ازدواج‌شان شده باشد هم به کنار. اروپا و آسیا و اقیانوسیه و… هم اهمیت و موضوعیت ندارد، چرا که همهٔ ما حداقل چند فیلم یا کتاب از زندگی مردم جهان دیده و خوانده‌ایم و می‌دانیم که مردم هیچ کجای دنیا این بی‌قیدی را اخلاقی نمی‌دانند. شما به جزیرهٔ آدم‌خوارها هم که سفر کنی، می‌بینی پای‌بندی به رابطه اهمیت داشته و دارد.


نویسنده به هیچ‎ یک از شخصیت‌های مرد داستان رحم نمی‎کند، همه را تخریب کرده و همه را با عاقبت به شر یا نمی‎دانم چه بر سرش آمد رها می‎کند. مگر مردانی که پیرو تصوف بوده و با زن‌ها کاری نداشته باشند مثل پسر بزرگ مولوی. ولی زن‌ها را در آخر زجر کشیده، حق به جانب، عارف و ذوب شده در صوفی‌گری معرفی می‎کند. مولوی و شمس که جایگاه ویژه‌ای در بین مردم دارند را کاملاً از بین می‎برد و از عرش به فرش می‎کشد؛ و به نحوی ماهرانه بخش‌هایی از تاریخ را دست کاری می‎کند.

روایت زندگی «اللا» که درگیر کلیشه‌های زنانه و خیانت‌های همسرش شده، در حد و اندازه‌های رمان‌های زرد و اینترنتی دهه 80 اعصاب خردکن است. خانم شافاک سعی می‌کند به تصوف و رابطه عرفانی میان شمس و مولانا جلوه عینی و داستانی ببخشد تا برای عامه مردم قابل لمس باشد، اما در این مسیر دچار انحراف می‌شود. الیف شافاک برای جذابیت بخشیدن به روایت زندگی شمس و مولانا، روابط این دو عارف را تا سطحی‌ترین جای ممکن پایین می‌آورد.

کل داستان در واقع روی حماقت زن اصلی داستان پیش می‎رود. اگر او می‎توانست کمی خودش را جمع و جور کرده و به زندگی اش نشاط و روح تزریق کند داستان در همان فصل اول به پایان میرسید، ولی هر اشتباه زن، صد صفحه داستان را بیشتر می‎کند.

کتاب عملاً ترویج نوعی پندار است که معتقد است دلت را صاف کن و به ندای درونت گوش کن همان را انجام بده. دین تو از درون تو سرچشمه می‌گیرد. حرف‌هایی ظاهر الصلاح و عوام فریب، ولی از ریشه پوچ و باطل.

خواننده عزیز به خدا آنقدر عرفان مولانا عمیق و زیباست که شما اگر یک شعر از خود مثنوی معنوی رو هم بخونین دیگه این کتاب براتون جذاب نخواهد بود.


• مسئلهٔ بعدی فرم و زبان کتاب است، ۵۰۰ صفحه کتاب داریم که داستانش از زبان شخصیت‌های مختلف که ۱۸ راوی هستند تعریف می‌شود. همه‌ی مردم از جمله مردم قونیهٔ قرن هفتم هجری تا مردم قارهٔ آمریکای قرن ۲۱ میلادی با یک لحن و زبان صحبت کنند و هیچ تفاوتی با هم ندارند و از جمله‌بندی‌ها و واژه‌های یکسانی هم استفاده می‌کنند. اگر قرار بود همهٔ این افراد با یک لحن و زبان صحبت چه نیازی به این تعداد راوی بود؟ البته تنها نکتهٔ مثبت این تعداد راوی، نمایش قسمت بسیار کوچکی از ذهنیت و باورهای مردم مختلف است.


در آخر اینکه ادعا شد این کتاب با درخواست بنیاد مولانا و زیر نظر متخصصین مولوی پژوهی نگاشته شده درحالی که این بنیاد صریحا چنین ادعایی رو رد کرده

هیات تحریریه ایبنا نیز نوشت :

ضمن عرض سلام اعلام می‌کنم که آن خبرگزاری محترم در تاریخ دوشنبه 3 دی ماه 1397 خبری را به نقل از خانم مژگان دولت‌آبادی منتشر کرده که رمان «عشق» که در ایران به نام «ملت عشق» چاپ شده کتابی است که به سفارش بنیاد بین‌المللی مولانا نوشته شده بنده این خبر عاری از حقیقت را تکذیب می‌کنم و یادآوری می‌کنم که بنیاد مولانا این رمان را در حدی نمی‌بیند که معرف آموزه‌های حضرت مولانا جلال‌الدین بلخی معروف به رومی باشد و ایرادهای زیادی نسبت به نوشته کتاب دارد خواهشمندم برای تنویر افکار عمومی این تکذیبه را در خبرگزاری کتاب مطابق قانون مطبوعات چاپ فرمایید.


ملت عشقمولانا
۴
۱
سینا عباسی
سینا عباسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید