وقتی فیلم بچه رزماری را دیدم نوجوان بودم. به خاطر دارم که آسمان گرفته بود و باران میبارید. به طوری که ساعت سه ظهر اتاقم در تاریکی کامل بود. (چه تصادف دراماتیکی.) فیلم با صدای لالایی زنی شروع شد. در پایان هم با همین نوای مادرانه تموم شد. ولی من دیگر آن آدم سابق نبودم.
سال ها بعد وقتی در دانشگاه، دانشجوی ادبیات دراماتیک شدم، به واسطه درس هایمان نمایشنامه ای به اسم اتاق ورونیکا را خواندم. جنون آمیز بود. اخم کرده بودم و دلم پیچ میخورد و تشنه کشف راز داستان بودم. وقتی که نمایشنامه تمام شد احساس کردم نسبت به همه کمی بدبین شده ام.
بعد ها نمایشنامه ای به اسم شکار مرگ خواندم و دوباره مدهوش شیطنت نویسنده شدم. بدون اینکه بدانم نویسنده همه این آثار یک نفر است.
امشب که قرار شد برای امتحان درسی به نام "ادبیات نمایشی در آمریکا" به سراغ نویسندگان آمریکایی بروم و مطلبی راجع به یکی از آنان بنویسم ، به دنبال نویسنده ای بودم که او را دوست داشته باشم. دوست نداشتم این یادداشت، تکه ای تکراری از ویکی پدیای ادوارد آلبی یا تنسی ویلیامز باشد. در نتیجه شروع کردم به مرور نمایشنامه هایی که دوست داشتم و زدن حدس و گمان مبنی بر اینکه آمریکایی بودند یا نه. وقتی اسم اتاق ورونیکا را سرچ کردم، همه تکه های این پازل کنار همرار گرفتند و متوجه شدم سال هاست آیرا لوین را هم میشناسم و هم نمیشناسم.
آیرا لوین برای من نسخه ای مدرن از ادگار آلن پوست. ادگار آلن پو نویسنده ای آمریکایی تبار است که نامش با مضامینی مثل مرگ و وحشت و خرافات گره خورده. اگر به تصویرسازی هایی که از او شده را نگاه کنید همیشه کنارش یک اسکلت، گربه سیاه یا کلاغ میبینید. ادگار از زنده به گور شدن بسیار وحشت داشت و اتفاقا داستان کوتاه معروفی در همین باب نوشته است. برای من آیرا لوین حاصل تولد مجدد روح ادگار آلن پو پس از مرگی وحشتناک در تابوتیست که در عمق خاک دفن شده.
تمامی نویسندگانی که آثار جنایی ، ترسناک، پلیسی ، ماورالطبیعی و رازآلود نوشته اند همگی وام دار آثار پو هستند. به حدی که از سال 1951هر سال به بهتری اثر رازآلود از طرف انجمن نویسندگان رازگون آمریکایی (Mystery Writers of America) ، "جایزه ادگار" تعلق میگیرد. حدس میزنید جایزه سال 1968 را چه کسی برنده شد؟ درست است. آیرا لوین برای بچه رزماری. البته این اولین جایزه ادگار او نبود. در سال 1953 هم به خاطر "بوسه قبل از مرگ "این جایزه را برده بود.
بچه رزماری
بچه رزماری فقط یک کتاب نیست. نمیدانید چه ماجرا هایی برای این قصه اتفاق افتاده است. زمانی که رومن پولانسکی تصمیم گرفت فیلمی بر اساس رمان لوین بسازد، لوین تصمیم گرفت برای ساختمانی که قصه در آن رخ می دهد جزئیاتی طراحی کند. در نهایت ساختمان بر اساس گفته های لوین بازسازی شد .این چیز عجیبی نیست چرا که پولانسکی و لوین هر دو بسیار جزئینگر بودند. حتی پولانسکی برای انتخاب بازیگر ابتدا بر اساس کتاب چهره کاراکتر ها را نقاشی کرده بود و بعد تیم انتخاب بازیگر بر اساس آن نقاشی ها به دنبال بازیگر میگشتند. اما این آن چیزی نیست که میخواهم بگویم. اسم بچه رزماری گره تنگاتنگی با یکی از هولناک ترین اتفاقات تاریخ فرهنگ عامه آمریکا خورده است. قتل شارون تیت، همسر باردار کارگردان توسط خانواده منسن ها. اگر نمیدانید منسن ها که بودند، از یکی از پر سر و صدا ترین پرونده جنایی های تاریخ بی خبرید. همین اتفاقات باعث شد حواشی عجیبی درباره بچه رزماری پیش بیاید. اینکه این داستان نفرین شده یا گرایشات شیطان پرستانه دارد. مشخصا آیرا لوین از این موضوع ابراز ناخشنودی کرد.
از اینکه بچه رزماری منجر به جنگیر و طالع نحس شد، احساس گناه میکنم. یک نسل کامل با آنها رو در رو شدهاند و اعتقاد بیشتری به شیطان دارند. من شیطان را باور ندارم و فکر میکنم که اگر اینهمه از این قبیل کتابها نبود، بنیادگرایی شدیدی که الان میبینیم، به این شدت نبود. [...] مشخصاً من هیچیک از چکهای حق تألیف را پس نفرستادم.
همانطور که لوین اذعان داشت، نمیتوان تاثیر بچه رزماری را بر جریان پس از آن نادیده گرفت. بعد از آن موج جدیدی در رابطه با به دنیا آمدن فرزند شیطان، آنتی کرایست، دجال و ... شکل گرفت. همان طور که سری فیلم های طالع نحس از آن وام گرفته اند. اما فکر میکنم لوین حتی در عجیب ترین کابوس های شبانه اش هم نمیدید که یک فرقه شیطان پرستی واقعا دست به قتل خانواده کارگردان فیلم بزنند. انگار که این هم یکی از نوشته های لوین بوده باشد.
در راستای اعتبار آیرا لوین به این نقل قول استفن کینگ از او اکتفا میکنم:
ساعتساز سوئیسی رمانهای سبک تعلیق. او کاری میکند که کارهای سایر ما مثل ساعتسازهای کمبها در دراگ استُرها بهنظر برسند.
این جمله برای من که استفن کینگ را به خاطر درخشش SHINING ، رستگاری در شاوشنگ، IT ، میزری ، مه THE MIST، بیگانه ، مسیر سبز و... ستاش میکنم ، جمله بسیار سنگینی است و احترامم را به لوین هزاران برابر بیشتر می کند.
از لوین میتوانم تا ابد بنویسم. خصوصا اینکه با نوشتن این متن، همزمان کتاب بچه رزماری را سفارش دادم و فیلم تله مرگ که بر اساس شکار مرگ او ساخته شده را هم دانلود کرده ام تا بلافاصله با تمام شدن این یادداشت به سراغش بروم. در نهایت امیدوارم توانسته باشم حتی بخش کوچکی از این اشتیاق را به شما منتقل کرده باشم.