? رونیکا
? رونیکا
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

یادگاری ها ( فصل ۲) درجه لباس استوار رحیمی !!!

بابا سعید لباس جدید را از رئیس اش گرفتن بعد بابا اومد خونه لباس جدید را به من و مامان لیلا و محمد نشون داد. اونم هم با ذوق و شوق بابا سعید لباسش و روی طاقچه گذاشت و رفت تا به ادامه شیفت اش برسه


من و مامان لیلا به بازار دوم رفتیم بعد که به خونه مون برگشتیم ... وای محمد یک طرف درجه ها را هشت و اون طرف دیگرش را هفت چسبونده بود! درجه های استوار ها همیشه دو طرفش هشته ! اما محمد یک طرفش و هفت درست کرده بود ! اگر بابا به خونه بیاد حتما ناراحت می شه ! البته بابا سعید مارو دعوا نمی کنه! ولی هر وقت هم که ناراحت میشه ما رو می


بخشه و بهمون توضیح میده که بیشتر یاد بگیریم، ولی فکر کنم ناراحت بشه و به ما نگه چون بابا خییییییلی مهربونه

ساعتی بعد....

ما موضوعو به بابا گفتیم بابا به محمد گفت :《 من ناراحت شدم ولی بهم قول بده این به بعد این کار و انجام ندی .

خب بهتون کیف داد ؟ اگه آره لایک و کامنت بذارید ! تا بعد !


من یه دختر کلاس چهارمی یم خلاصه کتاب هارو میذارم و داستان و دلنوشته هم مینویسم و راه حل باحال بهتون میدم و فیلم هم معرفی میکنم! و عاااااااشق کتابم راستیییی! خوشبختم،!.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید