بابا سعید لباس جدید را از رئیس اش گرفتن بعد بابا اومد خونه لباس جدید را به من و مامان لیلا و محمد نشون داد. اونم هم با ذوق و شوق بابا سعید لباسش و روی طاقچه گذاشت و رفت تا به ادامه شیفت اش برسه
من و مامان لیلا به بازار دوم رفتیم بعد که به خونه مون برگشتیم ... وای محمد یک طرف درجه ها را هشت و اون طرف دیگرش را هفت چسبونده بود! درجه های استوار ها همیشه دو طرفش هشته ! اما محمد یک طرفش و هفت درست کرده بود ! اگر بابا به خونه بیاد حتما ناراحت می شه ! البته بابا سعید مارو دعوا نمی کنه! ولی هر وقت هم که ناراحت میشه ما رو می
بخشه و بهمون توضیح میده که بیشتر یاد بگیریم، ولی فکر کنم ناراحت بشه و به ما نگه چون بابا خییییییلی مهربونه
ساعتی بعد....
ما موضوعو به بابا گفتیم بابا به محمد گفت :《 من ناراحت شدم ولی بهم قول بده این به بعد این کار و انجام ندی .
خب بهتون کیف داد ؟ اگه آره لایک و کامنت بذارید ! تا بعد !