از دیگران خواستم تا نظر خود را در این مورد بنویسند.
کامنتهای جالبی نوشته شد. در این مقاله قصد دارم بهصورت مفصلتری این موضوع را بررسی کنم.
بدون هیچ مقدمهای گزیدهای ازنظرات گفتهشده را مرور میکنیم.
البته من سعی کردم به اصل نوشتهها دست نزنم تا اصالت آنها حفظ شود.
من توزندگی اون افراد نیستم نمیدونم چرا فقیرن اما اطمینان دارم که هیچ ظلمی از طرف خدا به هیچ بندهای نمیشه
بیل گیتس گفته اگر فقیر بدنیا اومدین هیچ اشکالی نداره امااگذ فقیر از دنیا برین مقصرین
من نمیدونم اون فرد فقیر به چه دلیل فقیره اما میدونم خودم چطور میتونم فقر نحس ونجس و رو از خودم دور کنم.
باکار کردن روی عزتنفس و باورهای شخصی.
مردم فقیر نیستند. بلکه نمیدانند
به عقیده من لازم نیست فعالیت خاصی انجام بدیم.
همین که به فعالیت مون، آگاهی کامل داشته باشیم کفایت میکنه…
درواقع بدونیم به چه مشغولیم. چرا مشغولیم و چطور مشغولیم.
مقرر هست به تعلم ختم بشه.
ای کاش میشد انتقال تجربه صحیح، مفید و مؤثر رو قدر بدونیم.
چون ذهنیت فقیرگونه دارند.
انسانهای فقیر، کسانی هستند که همیشه به فقر و بدبختی فکر میکنند
و فکر و باور بدبختی را همیشه در ذهن خود پرورش میدهند.
آنها در زمانهای شادیشان هم به بدبختی و فقر فکر میکنند.
آنها ذهنشان ذهن فقیر است و با ذهن ثروتمند کاملاً متفاوت است.
چون باور دارند نمیتونن بهتر از اینی که هستند باشن وزندگی کنن.
ازنظر من ثروت توی نقطه کور یکسری آدمها میتونه بیفته،
کسی که توی محیطی ثروتمند رشد کرده با ثروت بزرگ، شده و تعامل با اونو بلده؛
اما آدمهای فقیر هیچ آموزشی در این زمینه نمیبینند و همچنان ثروت توی نقطه کورشون کشف نشده باقی میمیونه.
تفاوت زندگی ادمهای کارمند، کارآفرین، کارگر، وابسته هست به اونچیزی که در حیطه و قلمرو خودشون میبینند،
پس نتیجتاً عملکرد و نهایتاً عایدی آنها هم متفاوت خواهد بود، ثروت حاصل انتخاب ما آدمهاست.
من میخوام اینجوری نظرم رو بگم که همه میتونند ثروتمند بشند.
حالا چرا نمیتونند یا نمیخوان با اینکه حتی ذهنیتشون رو اگرتغییر بدند،
اول اینکه ریسک پذیر یا بهاصطلاح شکست خوردن رو قبول نمیکنند و
دوم اینکه اموزشی برای این مورد ندیدند.
به نظرم هر کسی باید شروع کنه و پله پله تا اوجش بره.
بعضی از افراد تواناییاشونو باور ندارند پس اقدامی هم نمیکنند،
بعضیام اقدام میکنند منتها همش به شکست و بدبختی و فقر فکر میکنند پس اونو جذب میکنند،
البته فکر میکنم گروهی هم با تصور یا آرزوی بدبختی و فقر برای دیگران اونو سمت خودشون میارن
همینطوره و البته بد نیست درباره دوستان و نزدیکانمان تجدید نظر کنیم
گاهی در میان یکسری آدم ترسو منفی نگر محاصره شدیم که آیندهای جز شکست و بدبختی در انتظارمون نیست.
فقط یک دلیل داره پول پول میاره …
کسی که پول داره میتونه ایده هاشو به واقعیت تبدیل وپیشرفت نکنه اونی که نداره روزبه روز میره قعر چاه.
به اعتقاد من در این عرصه فقر دیگه بیپولی نیست و داشتن پول زیاد به نسبه دلیل متمول بودن نیست …
به اعتقاد من فقیر کسی هست که عاری از علم و دانش و در نهایت سواد ملزومه است….
امروزه بیش از پنجاه درصد از اموال جهان در اختیار فقط دو درصد از انسانها است،
چرابه مانند مظلوم من آدمی زمانی مظلوم به حساب میام که بپذیرم زیر بار ظلم و ستم زندگی کنم
و اجازه بدم که ظلم بر من آدمی واقع بشه عدم پول صرفاً من رو فقیر نخواهد کرد…
تمامی انسانهای زمین به مانند اعضای بدن با یکدیگر باید یک هدف بشریت را دنبال کنند …
مگر نه اینکه اگر عضوی از بدن ناراحت باشد اعضای دبگر نیز به اختلال در کار کرد میفتند …
اگر من همسایه خود را نیز از خود بشمارم آنوقت هست که فرزند او نیز به مانند فرزند ما سیر سر به بالین گذارد…
اگر فقر در جامعه هست به علت عدم توجه من آدمی هست ….
ما انسانها به نسبیت توانا هستیم و همگی به مانند گیاهان در مجاورت هم همزیستی کنیم …
چنانچه آن بزرگوار سعدی فرمودند که
بنی آدم اعضای یک پبکرند … چو عضوی به درد آورد روزگار …. دگر عضوها را نباشد قرار….
پس چرا باید فرزند همسایه من گرسنه سر به بالین گذارد.
چون بیشتر درگیر زندگی فقرا هستند تا ثروتمندان.
چون فقیر بودن راحتی از ثروتمند بودن است.
چون درگیر فلسفه بافی های همچون تقسیم ناعادلانه ثروت هستند.
از ثروتمند شدن میترسند. برنامهای برای ثروتمند شدن ندارند.