کورش علیانی
کورش علیانی
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

مروری سریع بر روند سناریوسازی

وقتی با ماجرایی مثل ترور شهید فخری‌زاده مواجه هستیم، حجم نه چندان زیادی از داده‌ها و تصویرها، حجم قابل توجهی از پیش‌فرض‌های به گمان خودمان قابل قبول یا معقول، و حدس‌هایی داریم که اسمشان را شم می‌گذاریم. با این‌ها چه می‌کنیم؟

احتمالا در فیلم‌های پلیسی دیده‌اید که تعدادی عکس و مدرک را روی دیوار سنجاق می‌کنند و بین این‌ها نخ می‌کشند تا ارتباط‌ها را نشان بدهند. این نمونه‌ای دو بعدی از یک مفصل‌بندی (articulation) است که در ذهن رخ می‌دهد. در واقع آنچه در ذهن رخ می‌دهد، کمی بیش از کمی پیچیده‌تر است.

ما در مغز داده‌ها و تصویرها را در یک مشبکه (Lattice: ساختاری ریاضی که در آن الزاما ترتیب خطی برقرار نیست.) مرتب می‌کنیم که این کار اغلب در یک ساختار سه‌بعدی شبیه لیف حمام ممکن است، در این لیف ارتباط بین هر دو نقطه یا وجود دارد یا ندارد و ارتباطی که بین دو نقطه وجود دارد اغلب یکی از علل چهارگانه‌ی ارسطویی، ترکیبی از چند تا از این علل، یا ترکیبی از بعضی علت‌ها و بعضی ارتباط‌های غیر علی است. ما می‌توانیم هر رابطه‌ی علی یا غیر علی را با رنگ، و جهت هر یک از این رابطه‌ها را با پیکان مشخص کنیم.

این یعنی ساختار ما نهایتا بسیار پیچیده‌تر از یک ساختار سه‌بعدی خواهد بود. قدم بعدی چی است؟ ما باید این داده‌ها و تصویرها را روی خط فرضی زمان بیاوریم یا در ترتیبی خطی مرتب کنیم که بتوانیم ذهنی-زبانی درکش کنیم. ما تا چیزی را زمان‌مند نبینیم نمی‌توانیم اسمش را رخداد بگذاریم و تا نام آشنای رخداد را روی مجموعه‌ای مرتبط از تصویرها و داده‌ها نگذاریم، این مجموعه ما را نگران می‌کند یا آزار می‌دهد چون حسمان این است که «هنوز درست سر در نیاورده‌ایم».

برای به خط زمان کشیدن داده‌ها و تصویرها نیاز داریم فقط از تصویرها استفاده کنیم. تصویرهای کوتاه و اغلب متحرک، شبیه همین gifهای کامپیوتری. داده‌ها و چیزهای دیگر همه ذیل تصویرها یا در واقع به شکل ضمیمه‌ی تصویرها تعریف می‌شوند. وقتی همه‌ی نا-تصویرها را به تصویرها سنجاق کردیم، تصویرها را به شکل زمانی مرتب می‌کنیم و خوشحال می‌شویم. اما جز خوشحالی یک زنجیره‌ی زمانی تصویری به دست آورده‌ایم، یک روایت که این‌جا نامش را سناریو می‌گذاریم. سناریو حدسی است که می‌زنیم که رخداد چه‌گونه رخ داده است.

ما در سناریونویسی فرض عجیبی داریم و آن این که رخ‌داد طوری یگانه رخ داده است. در عمل طور یگانه‌ای در کار نیست. همین ترور اخیر را در نظر بگیرید. آن که در حال گذر و سوار کامیون ناگهان با تیراندازی مواجه شده یک روایت دارد، آن که از زاویه‌ی بالا راننده‌ی زیر خزیده را هدف قرار داده روایتی دیگر، راننده روایتی دیگر، و شهید فخری‌زاده روایتی دیگر. ما البته علاقه داریم سریع بگوییم این پرت است، آن یکی هم مغرضانه است و این سه تای دیگر را می‌توان به هم دوخت و آن به هم دوخته را رخداد نام بگذاریم.

این عملا بازگویی همان فرض است با اندکی امید و افزودن اندکی چاشنی مکانیزم‌های احتمالی و غیر قطعی یافتن روایت یگانه. مثل کسی که در شب تاریک در کوچه‌ای ناامن به خودش دلداری می‌دهد اما نمی‌داند واقعا به سلامت خواهد گذشت یا نه. اما از این داستان که بگذریم چه در دست داریم؟ دو چیز:

۱. پذیرفتن و نپذیرفتن و مهم دانستن و ندانستن تک‌تک تصویرها و داده‌ها و فرض‌ها و شم‌ها.

۲. شیوه‌ی خطی‌سازی مشبکه‌ی تصویری-داده‌ای برساخته از تصویرها و داده‌های گذشته از غربال ارزیابی ما.

در چنین جایی من اگر بخواهم شما را از سناریویی که در ذهن دارید یا دیگری به شما پیشنهاد داده منصرف کنم چه کارهایی می‌کنم؟

۱. حمله. حمله کار کم‌ثمری است. تقریبا بی‌ثمر و گاه حتی مخل منظور حمله‌کننده. یعنی وقتی به سناریویی حمله می‌کنید، شاید حتی آن را تبلیغ و ترویج کنید.

۲. نقد. در نقد من وارد جزئیات می‌شوم. نقطه ضعف‌های مفصل‌بندی را نشان می‌دهم. گسست‌ها را زیر ذره‌بین می‌گذارم. یا از آن سو در اصالت داده‌ها، تصویرها، پیش‌فرض‌ها و شم‌ها شک وارد می‌کنم. چرا می‌گویی این طور بوده؟ اصلا کی گفته؟ چرا فلان داده را در نظر نگرفته؟ چرا این قدر از بهمان داده مطمئن ای؟ و مانند این‌ها.

۳. تداخل. طوری که انگار دارم رد می‌شوم و غرضی نیز ندارم کمی فلفل نمک داده‌ای-تصویری در فضای ذهن شما می‌پاشم تا طعم سناریوی مذکور عمیقا متحول شود. آن قدر که حرفی خلاف خواست سناریونویس بگوید، یا اصلا قفل شود، ناکارآمد شود، زهرمار شود، و شمای مخاطب با طیب خاطر بریزیدش دور.

در هر یک از این موارد سرباز-روزنامه‌نگارها خصوصا گروه خاصی از آنان که من داده‌چکان می‌نامم نقش جدی دارند. آن‌ها سناریوهای سهل، طولانی، پر از تصویرها و داده‌های اغواگر برای شما آماده می‌کنند که هم‌زمان هر سه کار حمله، نقد و تداخل را انجام می‌دهد.

منظور من از تصویر یا داده‌ی اغواگر چی است؟ تصویر یا داده‌ای که عملا در سناریوی مطول آقا یا خانم داده‌چکان نقش یک چرخ آزاد را دارد. به هیچ جا وصل نیست. کمکی به پیش‌برد روایت نمی‌کند. اما به مخاطب تصور داشتن اطلاعات بیش‌تر و مسلط‌تر بودن به موضوع را می‌دهد. و چون چرخ آزاد یا در واقع هرزگرد دارد، خواندن و فهمیدنش به شدت آسان‌تر از چیزی است که حجمش نشان می‌دهد. یک نوع ذرت بوداده‌ی سناریویی. نوعی رشوه‌ی داده‌ای عاطفی که پیوند مخاطب را با سناریوی داده‌چکان بیش‌تر می‌کند و او را از مصرف‌کننده به توزیع‌کننده و مبلغ سناریو تبدیل می‌کند.و چون چرخ آزاد یا در واقع هرزگرد دارد، خواندن و فهمیدنش به شدت آسان‌تر از چیزی است که حجمش نشان می‌دهد. یک نوع ذرت بوداده‌ی سناریویی. نوعی رشوه‌ی داده‌ای عاطفی که پیوند مخاطب را با سناریوی داده‌چکان بیش‌تر می‌کند و او را از مصرف‌کننده به توزیع‌کننده و مبلغ سناریو تبدیل می‌کند.

حالا برگردید، یک بار دیگر سناریوهایی را که زیر دست و پا ریخته است نگاه کنید. ببینید بر خلاف پیش‌پندار ما که گمان کرده بودیم یکی از آن‌ها بازگویی واقعیت صلب است، حالا چه‌قدر تک‌تک آن‌ها انعطاف‌پذیر شده‌اند. هم در درون‌داد، هم در ساختار مشبکه و هم در ساختار خطی.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید