این روز ها چشم طمع الهام علیف به اذربایجان سرزمینی که ریشه در تاریخ ایران دارد باعث شد قلم به دست بگیرم و از کژی های جهان بینی پان ترکیسم بنویسم.
به طور کلی این جهان بینی از ناسیونالیسم سرچشمه می گیرد.ناسیونالیسم که از خانواده خودخواهی سر برآورده و مانند سایر تکبر ها دارای عوارضی چون عیوب خود را ندیدن و خودستایی مکرر است.
در حقیقت این ایدئولوژی سلاحی برای اسارت ملت هاست ملتی که جز خود چیزی نبیند و غرق در خودبزرگ بینی باشد چشم و گوش بسته هر جنایتی را می پذیرد!
پان ترک ها که فرزندان نامیمون ملیت پرستی هستند تمام این ویژگی ها را دارا هستند.
اما؛ماجرا زمانی غیرانسانی تر می شود که دسته ای از این دوستان آنقدر افراط می ورزند که حتی حاضر نیستند زیر قیومیت اقوام دیگر و یا در کنار آنها زندگی کنند و خواهان تشکیل کشوری مختص به قول خودشان تورک ها هستند!
فارغ از اینکه اصلا ترکی وجود دارد یا نه که اهالی آذربایجان هم ترک باشند این عقیده آنقدر کوته فکرانه هست که در نگاه اول پستی آن هر انسان صاحب تفکری را از ایشان می راند و کار به بررسی ترک بودن یا نبودن نمی رسد.....
کسانی که والا ترین اهداف شان تشکیل کشوری از هم زبانان خود و زندگی در دایره تنگی که اکثرا جز هم زبان و هم فرهنگدر آن جای ندارد موجوداتی خطرناک هستند!ایشان توان همزیستی با اقوام و ملل مختلف را ندارند و همزیستی برایشان در حلقه تنگ هم زبان خلاصه می شود و چه چیزی برای یک ملت بدتر از این!
و اما در قدم های نخست برای کسب مرید از طبقات آرمان گرا دست به ساخت سرزمین ها و اسطوره های خیالی می سازند تا احساسات نژاد پرستانه مرید را به جوش آورند!
اما شاخصه های این چندین میلیون ترکی که آقای علیف از ایشان سخن می گوید چیست؟
در نگاه نخست وقتی سخن از قوم به میان می آید چیزی که به ذهن ها خطور می کند نژاد هست.اذری ها چقدر به نژاد ترک تعلق دارند؟ اصلا آیا در جهان کنونی کسی می تواند ادعا کند که از نژاد اصیل ترک،تات یا هر نژاد دیگری هست؟ در طول تاریخ آنقدر حوادث مختلف از جمله جنگ باعث اختلاط اقوام شده که تقریبا همه اقوام ایرانی کم و بیش ترکیبی از نژاد های گوناگون را در وجود خود دارند.
به قول مرتضی مطهری: ما از کجا آمده ایم؟من نمی دانم!آیا ما از نسل قطاعی هستیم که روزگاری به ایران ریخته اند؟شاید هم بوده باشیم.آیا ما از اعراب هستیم از یمن هستیم؟شاید هم باشیم.اینها را ما نمی دانیم و هیچ روی این حرف ها تکیه نمی کنیم ولی آنچه که درباره ما واقعیت دارد این است که در حال حاضر به صورت یک قوم و یک ملت هستیم که عجالتا قانون واحدی بر ما حکومت می کند.
پس در وهله اول نژادی باقی نمی ماند.البته بر فرض نژادی باشد و همه آذربایجانی ها ترک باشند!آیا هیچ تقدس و ارزش متمایز کننده ای به وجود می اورد؟ اصلا نژاد حرفی برای گفتن دارد؟!
گام بعدی زبان هست که با تکیه بر زبان مشترک هم زبانان زیر یک پرچم جمع شوند.اما مگر هر دو ملتی زبان مشترک داشته باشند ریشه تاریخی یکسانی دارند بگذریم که تفاوت های فاحشی میان زبان مردمان عثمانی و آذربایجان وجود دارد اما از آنجایی که بحث تخصصی و زبان شناسی می باشد ورود می کنم.برای مثال اهالی شامات ریشه تاریخی کاملا متمایزی از اعراب دارند اما در طی حکومت اعراب و بالخصوص بنی امیه تغییر زبان و فرهنگ داده اند پس با تکیه بر این جبر تاریخی می توان گفت مردم شامات و اعراب ریشه مشترکی دارند؟!
پس از نژاد و زبان، دین و فرهنگ می تواند به عنوان آخرین ترکش!دوستان پان ترک به کار رود.از آنجایی که فرهنگ از عقاید ریشه می گیرد با بررسی عقاید می شود به بخش اعظمی از فرهنگ پی برد.
تا پیش از به قدرت رسیدن صفویه نه تنها آذربایجانی ها که اکثر مردم خاورمیانه پیرو مذهب اهل سنت و جماعت بودند به سبب تحمیل مذهبی حاکمان سنی و نبود فضای تحقیق درباره دیگر مذاهب.
تا زمانی که صفویان بر سر کار آمدند قدرت سیاسی به طور انحصاری در اختیار سنیان بوده و مخالفان خود را که به طور عمده از شیعه بودند به هیچ روی تحمل نمی کردند به همین دلیل اندیشه های شیعی در قرن هفتم تا هشتم جز در برخی مناطق محدود بروز و ظهوری نداشت و در سطح عموم با تنفر همراه بود.(صفویان در عرصه دین و فرهنگ،رسول جعفریان?)
پس از غلبه صفویان ورق بازمی گردد و این بار در ایران اندیشه غالب دگرگون می شود و تشیع جای تسنن را می گیرد (حال به جبر یا اختیار که محل اختلاف مورخان هست)و در عثمانی دشمن سرسختی با تفکر اهل سنت و جماعت پدید می آید.
به هر روی پس از زوال صفویان مردم اذربایجان می توانستند این عقیده را کنار بگذارند مخصوصا در دوره سلطنت حاکمانی چون نادرشاه که تعصب زیادی نسبت به مذهب نداشتند اما رها نکردند و مردم عثمانی نیز تا به امروز بر پای مذهب خود کم و بیش هستند و اشتراک زیادی در دین و غالب فرهنگ نیز با بزرگترین متحد الهام علیف (ترکیه) وجود ندارد!
و پایان کلام: تقلاهای این جماعت چیزی جز پیکاری بی منطق و بدون پشتوانه تاریخی نیست و کسانی که در رویاهای خود در پی کشوری اشباع شده از هم نژادان خیالی هستند بی سرزمین هستند بی سرزمین تر از باد!چرا که سرزمینی که از همزیستی رنگ ها و لهجه های مختلف تشکیل نشده باشد روحش مُرده است