اگرچه نزدیکانم مرا برای بیپروایی هایم سرزنش میکنند از پرچم میهنم بر کوله پشتی ام گرفته تا رامشگری در کلاس و هزاران چیز دیگر که به من لقب دیوانه دادهاند اما خوب در آن خاموشی و خنده های پا کوتاهم برابر سخن ها و پرسش هایشان با خودم میگویم: دیوانگان میپرسند بهر چه می زیی و من میگویم بهر دیوانگی! وگرنه همه خوب میدانیم جهان یک چرخ گردان تهوه آور بیش نیست! اما من سخت هراسانم از آن روزی که کسی مرا از خواب بدم از چرخش بی مهابا برخیزاند و من با خود بگویم سپاسگزارم فلانی! چه خواری بزرگی! که هرگز نمیتوانم به خودم ببالم و آزادی ام را، آزادی گرامیانم را، آزادی میهن شکوهمندم را دستاورد بزرگ خودم بدانم و از خوشی اش فریاد کنم. برای من هیچ چیز دلشاد کننده تر از شاد کردن دوستانم نیست به گفته داود پیامبر تا باشد از این پایکوبی ها باشد که دیگران دیوانگی و خواری اش خوانند... شاید این دستگاه خودکامه بخواهد در گوشمان مدام بخواند که خیزش ما پوچ است اما میدانید هیچ چیز شادمان کننده تر این نیست که دریافتیم چه بسیار همدیگر را هنوز در هنگامه سختی ها دوست میداریم و پشت یکدیگریم که از جان سپردن و تازیانه خوردن برای دوستانمان، آزادیشان و زندگی ناکام شدهشان از ستمگران نمیترسیم و بیش از پیش ایستادگی میکنیم.
بر بالای صندلی که از خاکستر پیکرهای بیگناهانان ساخته شده رهبری تازی نشسته که صندلی اش به شوند هستی خاکستر بیچارگان برپا شده اما کافی است بادبزن دست بگیرید و بادش زنید یا پراکنده میشود یا آتش میگیرد... دستگاهی که حتا به شعار نه شرقی و نه غربی خود عمل نمیکند و غرب ستیزی و شرق جویی آن بیدادی خنده آور است! پیرو چینی است که اندام های زندانیان زنده اش را میفروشد و روسیه ای که از انگلستان پیشی گرفته و خوی خونخواری اش و جنگ خواهی اش در سده 21 تعجب آور است و فعلا به خوردن تن کم جان جانور بی یاری به نام اوکراین مشغول است و گهگاه به جانور پسین خود ایران مینگرد که مبادا از چنگ خونی اش رها شود و اگر چنین پیش رود زودا که نگاهش و دهان بازش به نوبت ما رسد... البته نمیتوان از دستگاهی دروغگو که به گونه ای دهشتناک بر سر خود شیره میمالد و این متل ایرانی را وارون فریاد میزند بیش از این امید داشت. رهبری که از ایران و ایرانی دم میزند اما از اینکه از خون ایرانی جوی جاری شود (چه هوادارش باشد چه نه) تا تختش پابرجا باشد سرزنده است و دم میزند... البته از دم رفته دیگران! و مردم بیچاره ای که آنان را با دین و باور هایشان فریفته اند و آشکارا در گوششان میخوانند مرگ بر ضد ولایت فقیه اما آیا آنان آگاهند که شیعه دوازده امامی شان را ناخواسته چهارده امامی کرده اند؟ چنین دستگاه بیدادگری آیا میتواند حکومت امام مهدی عادلشان باشد؟ یا دستگاهی که جانور ستیزی اش اندوهناک است... یادم میآید که آموزگار پارسی مان سال گذشته میگفت سگ شان را درب خانه شان ماموران حکومتی با گلوله زدند و بردند و پس از یکسال دوان دوان با سه پا آن هم گریزان به سوی خانه شان دوید و ماموران آمدند تا پس بگیرند و شرمسار شدند! و اکنون فرزند دارد و مادر شده است... مادری با سه پا! آن هم زمانی که علی ابن ابی طالب گفته است: "شکمهای خودتان را مقبره حیوانات نسازید!" (فواید گیاهخواری - صادق هدایت) سرکردگانی که تنها نام خود را حامی مردم نامیده اند و مردمانشان(مردم حاضر در راهپیمایی ۱۳ آبان)را تنها مردمان خودشان میدانند و دیگران را اجنبی! (بیانات رهبری 5 آذرماه 1401). به گفته دوستم: "ما را کسی نخواست! اگر تو نیز نخواستی... جار نزن! در گوشمان بگو تا بمریم گوشه ای!" براستی دستگاهی که آزادی اندیشه را سرکوب میکند و این آزادی اندیشه را با هزاران دیدگاه گوناگون اش به یک خط فکری و با یک دیدگاه مرتبط میداند! نه خداناباوران که خداپرستان را نیز به جرم خدا پرستی میکشد زیرا برای آنها خدا الله است نه خدای رنگین کمان. خدا مسلمانی پیرو آنان است نه درویش و سنی و مسیحی و بهایی و ناباور به خودش... شایسته دست کوفتن است؟ دیگر زمانش رسیده به جهان نشان دهیم چگونه میشود هزاران خدا، یک خدا شوند و جهان هزاران خدا دارد و یک خدا... تو با خدایت و من با خدایم، تو به عنوان آنچه خود میدانی و من به عنوان یک مسیحی که البته حق ندارد کلیسا رود و به زبان مادری اش خدایش را پرستد زیرا که بر پیشانی اش نوشتند... "مسلمان زاده است."
در کوچه و در خیابان
در خانه و در دل و در جان
برای آزادی و پیروزمندی ایران جان...