عارف
عارف
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

قصه گرفتاری من در دیوار

خرداد ماه بود. بیکار بودم و وضعیت مالیمون بحرانی بود دنبال کار میگشتم همه وضعیتمو میدونستن از پیر و و جون همه میگفتن پسر فلانی از دیوار کار پیدا کرد الان وضعش توپه نمی دونم اره خواهرزاده منم از دیوار کار پیدا کرد... خلاصه منم گفتم اگه اینجوری، چه خوب و بی دردسر میشه کار خوب پیدا کرد چرا من اینکارو نکنم! رفتم نسخه وب دیوار اول یه نگاهی انداختم آگهی ها رو دیدم ... به قول معروف از جون آدمیزاد گرفته تا شیر مرغ هر چیزی پیدا میشد برام جالب بود خوشم اومد. بعد رفتم قسمت استخدامیا چن تا کار پیدا کردم خوشحال شدم زنگ زدم و وقت مصاحبه گرفتم هر چند تو مصاحبه ها رد شدم اما یه روز یکی یه اگهی گذاشته بود کار توی یه هتل زنجیره ای در تهران بود شرایطش خیلی عالی بود حقوق و ساعت کار و غذا و جا خوابش! من تماس گرفتم مشخصاتمو یادداشت کردن گفتن زنگ میزنیم و چند روز بعد زنگ زدن گفتن میای فلان آدرس ما خودمون میاییم دنبالت! من اولش یکم شک کردم به کار اینا اخه تو اگهیشون نه اسم هتل نه آدرس هتل ننوشته بودند. به اون ادرس که داده بودن رفتم یه ساعتی الافم کردن ولی دو نفر با پژو اومدن سوار شدم بهم گفتن فلان خوابگاه هتل میریم! یه جای خلوت بردنم و پیاده که شدیم خفتم کردن یکیشون چاقو رو گذاشت زیر چونه ام یکی جیبامو خالی کرد. گوشیمو برداشتن و فرار کردن و منم با سر صورت خونی افتادم زمین.



#ازدیواربگو

ازدیواربگودیوارمسابقه دیوارقصه دیواری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید