آمده ام از سمت سرزمین خواهش های دانایی... تا با شناخت امام زمانم در صراط شناخت پروردگارم گام برداشته باشم
داستانی جالب از حجاب دختر امام حسین

فاطمه صغری دختر امام حسین (علیه السلام) روایت کرده اند: وقتی غروب عاشورا بین دود و آتش زده ی خیمه ها به ستونی از خیمه پناه آورده بودم؛ پیکر پاره پاره ی پدرم و یارانش را با اشکم دنبال میکردم و به این فکر بودم که بعد از شهادت پدرم امام حسین و عمویم چه بلایی قرار است سر ما بیایید؛ ناگهان با صدای جیغ و فریاد بچه هایی که از دست اسب سواران فرار میکردند؛ هوشیار شدم و دیدم سواری بر اسب به سمتم هجوم می آورد، پا به فرار گذاشتم ولی او با نیزه اش به کتف ام زد و بیهوش شدم.
وقتی که درد گوش هایم، مرا بهوش اورد، خودم را نزدیک عمه ام زینب دیدم خودم را با دستان ناتوانم به دور بغل عمه زنجیر کردم و گفتم عمه جان آیا پوشش داری تا سر کنم؟
عمه ام گفت: عمه جانم، من نیز مثل تو ام.
این داستان عبرتی است برای ما که فاطمه صغری بعد از بهوش آمدنشان از تشنگی، از زخم ها ، از بی پناهی و... گلایه و درخواستی نداشتند و اولین درخواست ایشان، تنها پوشش و حجابی برای حفظ خود از نگاه نامحرمان بود.
مطلبی دیگر از این نویسنده
منتقم روز عاشورا بیا!
مطلبی دیگر در همین موضوع
مدیریت چرخه حیات قراردادی
بر اساس علایق شما
فلوچارت، نکتهها و نمودار زمانی فرآیند ارزیابی عملکرد در سال ۲۰۲۲