بزارین از اول بگم که داستان از کجا شروع شد
اخرای سال 1395 بود و در واقع اخرای سربازیم بود که با یک کافه آشنا شدم . چند روزی اونجا رفت امد میکردم که با بچه های اون کافه آشنا شدم. در همین مدت تو ذهنم بود که یک جایی مشغول بشم و در واقع بتوتم یک کاری رو یاد بگیرم و آموزش ببینم. پس یک روز تصمیم گرفتم بهشون پیشنهاد همکاری بدم، و ایجوری شد که وارد اون کافه شدم شدم و تا اخرای سربازیم تا اوایل سال 96 اونجا بودم .
در مدتی که اونجا کار میکردم نه حقوقی میگرفتم و نه بابت اموزش هزینه ای پرداخت میکردم. حدود یکسال اونجا بودم و اخرای 97 بود که مالک اون کافه بهم پیشنهاد داد که من دیگه از کار خسته شدم و کافه مال تو باشه و در همون موقع یک رقمی رو برای فروش به من اعلام کرد و نشد که سر رقم به نتیجه برسیم. در همون وقت ها بود که با دوستی بنام ساشا آشنا شدم و در بین صحبت ها سر چند تا کار مشورت کردم و متاسفانه بازم شرایط جور نشد که بتونیم اون کارها رو انجام بدیم.
این صحبت ها چند روز ادامه داشت و یک روز ساشا بهم گفت در تهران ماشین های جالبی اومده که ون های جذاب هستن که قهوه میفروشن همین جا بود که دیدم ایده جذابی هست و سریع دنبالش رفتم و اینجا بود که کار اصلی شروع شد. یک مدت گذشت کارم رو ادامه دادم و حدود 3 سال کافه ون رو داشتم.
گذشت و سال 99 رسید جایی که هم تجربه خوبی داشتم و هم دوست داشتم کار بزرگتر انجام بدیم و ون رو فروختم و مغازه رو افتتاح کردیم. اسم و لوگو هم یک دوست بازی ساز داشتم که تصویری رو کشید و دیدم شبیه شکلات شده و اینجوری دیگه لوگو و اسم جور شد و اینجا بود که شوکول شکل گرفت .