منم طوفان بی کینه
منم گرداب در سینه
منم زخمی پی پینه
منم اقلیم دیرینه
منم در حسرت آدم
نمودم چای را یک دم
نیاسودم دمی از دم
شدم معصوم بی همدم
مذابم کرده جریانش
که تلخ است خون شریانش
ببین جنگ سر خوانش
منم یا تو؟ کو خانش؟
پی تفتیش این رازم
پی تسخیر و اعجازم
پی تعمیر آغازم
پی درمان این قاضم
شکوه واژه پردازم؟
نمیبینی که در مازم؟
بعید و مِن لسان ماضم
قریب و در عمل تازم