ویرگول
ورودثبت نام
ریحان
ریحان
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

~همینطوری؟


خاطراتت چه طعمی میدن سرگرد
البالویی؟
تمشکی
زردالویی
صبر کن... مطمئنم هندوانه این
همینقدر خنک و دلنشین
مکث کرد، دستش از حرکت ایستاد، خشکش زد با خودش زیر لب نرم تکرار کرد... البته من که خاطره ای جز کابوس ندارم، ناگهان به خودش اومدو گفت
مهم اینه سرگرد خوشحاله... ها؟؟ اینطور نیست؟
مطمئنم خاطراتتون بوی خوبی میدن، درست عین این پیرهن سفید عطر اگین...
اجازه بدین یقه تون رو صاف کنم
صدای دوشیزه کل سالن رو پر کرده بود
میشل...؟ پیس پیس... میشل!!!
برو برای اقا چای بیار، بجنب
لاک قرمز خوشرنگ میشل روی اون فنجون سفید حتی از شیرین ترین خاطرات سرگرد هم زیباتر بود!

میشل سرشو بالا گرفت و گفت سرگ...
(لای لای لالالای لای لای لالالای لالالا...) "آلارم گوشی
*نفس نفس (من)
خدای من ساعت چنده، این خوابای چرتو پرت چیه میبینم باید بلند شم اون ی درس کوفتی تاریخ رو هم تموم کنم
۲۴فروردین

~ سادگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید