در ادامه مراحل درمان افسردگی به یک نجات دهنده بزرگ میرسیم.
آن هم نه فقط چینش حروف الفبا که بتواند واژه ای بامعنی تولید کند. نه! معجزه کلمات را میگویم.
کلمات دو قابلیت اساسی دارند. هم ویران میکنند و هم آباد. پس در درمان افسردگی هم دو ماموریت دارند. یا نجات مان میدهند یا نابودمان میکنند.
اینکه کدام ماموریت در زندگی ما انجام میشود کاملا بستگی به خودمان دارد. این که از کلمات مانند مرهم استفاده کنیم یا سیانور، دست خودمان است.
کلمات فقط به مکالمات روزمره ما خلاصه نمیشوند. در هر جایی که کلمه ای باشد، قدرت کلمات هم همان جاست.
میخواهد کتاب باشد یا متن یک آهنگ. پس ما توسط کلمات احاطه شده ایم. اینکه از قدرت سازندگی آنها استفاده کنیم یا قدرت تخریب شان، کاملا تصمیم ماست.
و زمانی که ما چیزی را انتخاب میکنیم، مسئولیت عواقبش هم گردن خودمان میباشد. یقه هیچکس را نمیتوانیم بعدش بگیریم.
پس اگر تصمیم گرفتیم کلمات را در نقش سیانور وارد زندگی خود کنیم تا انتهایش همه چیز پای خودمان است. بنابراین باید بسیار هوشمندانه و درست بازی کنیم.
در دوران افسردگی بسیار میل مان به غم میکشد. دوست داریم تا چشم باز میکنیم در گوش مان یک موسیقی به شدت غمگین پر از کلمات غمبار پلی شود. دوست داریم از غم بخوانیم. از غم بشنویم. پیگیر غم باشیم. اینها درست نیست ولی خب بسیار در این دوران طبیعی است.
خودم هم در این حالت وقتی آهنگ شادی گوش میدهم دوست دارم همه ریتم شادش را بالا بیاورم.
اینها طبیعی است ولی درست نیست. نمیگویم بیایید از همین حالا ریمیکس عروسی را پلی کنیم. نه این کار به شدت مضحک است. مانند این است که به هنگام عزا، لباس سفید تن کنیم. بیهوده و چرت است.
یا مثلا برای کتاب ها و جملات؛ در دوران افسردگی خواندن مطالب روانشناسی زرد مثبت اندیشی هم بیهوده و چرت است. ما داریم درد میکشیم بعد یک نفر می آید با موسیقی پس زمینه حماسی برای مان حرف های مثبت-مثبت میزند.
بلند شو
ادامه بده
تو میتونی
بجنگ
عاشق زندگی باش
بخند
شاد باش
آرههههه همینهههههه
.
.
تمام شد؟! خیلی تاثیر گذار بود...
این کلمات نه تنها کمک کننده نیست بلکه لج ما را هم در میاورد. که یعنی چه بلند شو و به زندگی لبخند بزن؟ من درد دارم. من خوش نیستم. من حالم بد است.
میتوانی بروی بالای سر کسی که قطع نخاع شده است با موسیقی حماسی بگویی بلند شو و به سوی موفقیت بدو؟ هر چقدر هم بالای سرش فریاد بزنی او نمیتواند از جایش بلند شود. این طبیعی است. آن کسی که سعی دارد او را از جایش بلند کند از موتوری جنس گرفته است.
در تمام این مدت اولین هدفم این بود که این کلیشه ها را درباره افسردگی از بین ببرم. فرد افسرده با کلیپ های انگیزشی نه تنها متحول نمیشود بلکه تا گلو در عذاب وجدان فرو میرود. که چرا بقیه میتوانند برای زندگی خود بجنگند ولی من دارم غرق میشوم؟
کلیپ های انگیزشی و جملات مثبت بسیار خوب هستند. تشویق دیگران به مثبت اندیش بودن، به دیدن نیمه پر لیوان بسیار زیباست. اما در درمان افسردگی اولویت ما تزریق شادی نیست. تعدیل رنج است.
بهترین شکل کلمات برای درمان افسردگی در کتاب پیدا میشود.
کتاب ها برای درمان افسردگی باید به اندازه داروهای ضد افسردگی مهم شمرده شوند. کتاب ها باید برای نقش خود در درمان افسردگی مدال افتخار بگیرند. کتاب ها بهترین شکل استفاده از کلمات برای بهبودی هستند.
من به هنگام افسردگی کتاب ها را نمیخواندم. آن ها را سر میکشیدم. چون میدانستم معجزه ای پشت آنهاست.
البته البته چون کتاب ها، خانه کلمات هستند پس هم میتوانند ما را آجر به آجر بسازند و هم میتوانند خشت به خشت نابودمان کنند. پس انتخاب درست شان بسیار حیاتی است.
در انتهای این بخش، کتاب هایی که خودم خوانده ام را برای تان مینویسم. اگر به من توانست کمک کند پس به شما هم میتواند.
ولی اجازه دهید در ادامه به خانه دیگری از کلمات بپردازیم. آهنگ ها...
چندی پیش درباره نتایج تحقیقی شنیدم که میگفت ریتم آهنگ میتواند ریتم تپیدن قلب ما را تغییر دهد.
یعنی آهنگی که گوش میکنیم تاثیر مستقیمی روی بدن مان میگذارد. وقتی میتواند ریتم قلب را عوض کند پس صد در صد میتواند روی سیگنال های مغزی هم موثر باشد. البته این اصلا نیازی به تحقیق ندارد. بعضی آهنگ ها را در شاد ترین لحظه زندگی هم که گوش کنی غم را به جلوی چشمانت می آورد.
پس مهم است به چه گوش میدهیم.
من نمیتوانم درباره این موضوع نظر قطعی بدهم. راستش را بخواهید انقدر حساس است که میترسم مسئولیتش را به گردن بگیرم.
درباره چیز هایی که خودم گوش دادم هم چیزی نمیگویم. شاید توانسته برای من خوب باشد ولی برای فرد دیگری نتیجه عکس دهد.
سالم ترین چیزی که میتوانم بگویم این است که در این دوران حواس مان به چیز هایی که گوش میدهیم باشد.
اصلا خواهشم این است که حواس مان باشد. اصلا تروخدا حواسمان باشد... دیگر نمیدانم چگونه اهمیت موضوع را در کلام بیاورم.
بیایید برای مدتی روزه کلمات بگیریم. بیایید موسیقی بی کلام گوش دهیم. بیایید به موسیقی هایی گوش کنیم که المان های طبیعت را دارند. مانند صدای امواج دریا یا صدای باران.
بیایید قبل از گوش دادن به هر آهنگی اول متن آن را بخوانیم.
بخش زیادی از آهنگ ها در تصرف کلمات غمبار و منفی هستند. شکست عشقی، خیانت، بدبختی، تنهایی، طرد شدن و... و... و...
میدانم چقدر شنیدن شان میچسبد ولی باور کنید خطرناک است. ویرانگر است. بیایید به خودمان شلیک نکنیم.
در پلی لیست من به تعداد انگشتان یک دست هم آهنگ فارسی وجود ندارد. من در دوران افسردگی همه شان را پاک کردم. البته این موضوع کاملا سلیقه ایست و من اجازه اظهار نظر درباره سلیقه موسیقایی کسی را ندارم.
ولی حواس مان باشد... همین!
در آخر هم دوست دارم اشاره ای به اخبار کنم. نه فقط خبر ساعت 9 شب. نه! همین اخباری که در فضای مجازی دنبال میکنیم.
میدانم حق داریم عمق فاجعه را درباره جامعه خود بدانیم ولی این جامعه اصولا خبر خوشی برای ارائه ندارد. پس تا مدتی که در محدوده افسردگی هستیم بیایید از این اخبار دوری کنیم.
راستش را بخواهید اینجا برای نوشتن از معجزه کلمات، فضا کم است. تنها خواهش من این است که در این دوران حواس مان به کلمات باشد.
مخصوصا کلماتی که به خودمان میگوییم. بیایید در این زمان با خودمان مهربان و نرم گو باشیم. خودمان را به شنیدن کلمات زیبا دعوت کنیم. به خودمان بد و بیراه نگوییم. بد و بیراه گوش ندهیم و بد و بیراه نخوانیم.
لیست کتاب های کمک کننده من:
ترجمه حجت محسنی حقیقی و طیبه موسوی نشر دانژه
ترجمه علیرضا ارجاع انتشارات شمشاد
ترجمه مرتضی نظری انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی
ترجمه سارا حسینی عطار انتشارات شمشاد
ترجمه فرشته مهری نشر حباب
انتشارات رویال مایند
ادامه دارد...