ویرگول
ورودثبت نام
دل آرا
دل آرا
خواندن ۱۴ دقیقه·۳ سال پیش

نمایشنامه روز پر ماجرا ( کلاس فارسی)

نمایشنامه ی روز پر ماجرا

نویسنده: دل آرا

کارگردان: ریحانه - دل آرا

https://virgool.io/@m_25447465 اکانت ریحانه اگه خواستین


راوی 1 : «صبح بود. صبحی زیبا و دلنگیز. سارا خواب بود. دیشب خیلی خسته شده بود. یک دفعه مادرش بالای سرش ظاهر شد»

مادر:« سارا دخترم پاشو دیگه»

سارا با لحنی خواب الو می گوید:« نه ........... نه ....... فقط یکم دیگه بخوابم....... یکم » راوی 2 :« و پتو رو کشید روی سرش.

مادر پتو رو داد پایین» و با لحنی جدی گفت:« پاشو دیگه. مدرسه ات دیر شد!»

راوی 2:« یک دفه سارا از جا می پرد و ساعت رو نگاه می کند» سارا می گوید :« واییی نه یک ربع دیگه مدرسه شروع می شه!»

راوی 1:« سارا پرید پایین و اماده...،یعنی تقریبا اماده شد.»

سارا از تخت پایین می یاید تخت رو کمی صاف می کند و می رود پشت صحنه.

تخت به گوشه ای از صحنه برده می شود و یک میز کوچیک رو به روی صحنه می اورند. سارا وارد می شود

راوی 1:« سارا کفش اش رو پوشید و در را باز کرد ولی پدر اش گفت»

پدر :« صبحانه نمی خوری؟»

سارا :« وایی! » کفش ها رو در می اورد و کنار پدر اش می شیند و با عجله صبحانه می خورد.

راوی 2:« سارا با عجله صبحانه خورد کفش اش رو پوشید و در رو به هم زد و رفت»

سارا کار های بالا را انجام می دهد و از صحنه خارج می شود. بعد دوباره وارد صحنه می شود و وسط صحنه می ایستد.

راوی 2 ادامه می دهد :« سارا می دود بیرون ولی کمی جلوتر از خانه شان می ایستد.» سارا با اعصاب خوردی می گوید :« وای نه ! روپوشم رو نپوشیدم!»

تخت اتاق سارا و یک سبد پر از لباس رو وارد صحنه می کنیم. روپوش مدرسه رو هم زیر تخت می ندازیم و بقیه ی سبد لباس ها رو می زاریم اون طرف صحنه. یک سری هم وسیله زیر تخت می زاریم تا شلوغ به نظر بی یاید راوی 1:« سارا دوباره برمی گردد و به اتاق اش می رود. کمد اش رو باز می کند. ولی هر جایی رو می گردد روپوشش نیست! الان دیگه تپه ی از لباس ها هست. »کمد سارا همون سبد لباس ها هست

سارا داد می زند :« ماماننننننن روپوش من کجاست!»

مامان وارد صحنه می شود. می گوید:« من نمی دونم ولی چند روز پیش که اومدم دیدم روی تخت ات هست» سارا با عصبانیت چهار دست و پا می رود سمت تخت اش و زیر تخت اش رو می گردد. سارا داد می زند:« اه این چیز ها زیر تخته من چی کار می کنند.» و دونه دونه وسایل رو می ندازد بیرون. یک دفه با خوشحالی می یاید بیرون و می گوید :« هورا اینجاست!» راوی 2:« ولی روپوش حسابی مچاله شده است.»

مادر می گوید:« زیر تخت ات چی کار می کرد؟! این همه وسایل چرا زیر تخت ات هست؟» و به انها اشاره می کند. بعد می یاید کنار سارا می ایستد و نگاهی به لباس می ندازد و ادامه می دهد:« این لباس خیلی چروک داره باید اتوش کنم.» سارا:« ولی مامان من ....» مادر می پرد وسط حرف سارا:« خیلی طولی نمی کشه»

سارا پا می شود و روی تخت می شیند

مادر می رود بیرون از صحنه.راوی 1:« سارا روی تخت می شیند در حالی که بسیار عصبانی هست.»

راوی ها باهم:« چند دقیقه بعد»

مادر:« بفرما» سارا لباس را می پوشد و می دود بیرون.

صحنه خالی می شود و چند نفر می یایند و تخت رو بیرون از صحنه می برند.

راوی 2:« سارا کفش هایش رو می پوشد و می دود بیرون»

راوی 1:« فقط دو کوچه مونده است تا سارا به مدرسه برسد که یک دفعه....»

سارا می ایستد و می گوید:« وای نه کیفم!» و دوباره می چرخد و برمی گردد.

راوی ها باهم می گویند:« از دست سارا»

سارا تا می رسد داد می زند:« کیف من کجاست!»

خواهر کوچیکه ی سارا کیف سارا رو بهش می دهد و با لحن بچه گونه ای می گوید:« اینجاست خواهری» سارا خواهر اش رو بغل می کند و می گوید :« مرسی »

نکته: (کسی که در نقش خواهر سارا بازی می کند باید روی زانو به ایستد که انگار کوچک تر از سارا هست و لحن اش هم باید بچه گونه باشد.)

در حالی که سارا در صحنه می دود تا به مدرسه برسد موسیقی کوتاهی پخش می شود و وقتی موسیقی تموم شد سارا به مدرسه می رسد.

راوی 1:« سارا به مدرسه می رسد ولی خیلی دیر»

راوی 2:« او در می زند »

خانم خلیلی می گوید:« بله؟»

راوی 1:« این صدای معلم سارا خانم خلیلی هست.خانم خلیلی معلم ریاضی هست »

راوی 2:« او معلم سخت گیری هست ولی مهربان»

سارا نفس نفس زنان می گوید:« سا.. سا.. سارا هس.. هس.. هستم»

خانم خلیلی می گوید:« بیا تو!»

سارا وارد کلاس می شود. بچه ها دو تا دوتا کنار هم روی زمین نشسته ان و جلوی همه شون جامدادی ها و کتاب های ریاضی شان هست. خانم خیلیلی کنار تخته ایستاده و در دست اش ماژیک دارد. با ورود سارا خانم خلیلی دست به سینه می شود.

نکته: ( بچه ها از کتاب های ریاضی واقعی و جامدادی های خودشون استفاده می کنند. خانم خلیلی می تواند کنار شیشه یا تخته وایتبرد واقعی یا دیوار به ایستد ولی در هیچ صورتی بچه ها نباید پشت شون به تماشاچی ها باشد و حتما باید رو یا نیم رخ شون رو تماشاچی ها بتوانند ببینن)

خانم خلیلی:« کجا بودی؟ چرا اینقدر دیر اومدی؟»

سارا:« ببخشید خانم ما دیشب جای بودیم و زیاد کارمون طول کشید و من کمی خواب موندم وقتی خواستم بیام یادم افتاد صبحونه نخوردم صبحونه م رو خوردم بعد که رفتم بیرون یادم افتاد روپوش ام رو نپوشیدم تا خواستم رپوشم رو پیدا کنم طول کشید بعد چون چروک شده بود مامانم اتو کردن بعد پوشیدم بعد دو کوچه مونده بود تا به مدرسه برسم و تقریبا هم داشتم به موقع می رسیدم فقط صبحگاه رو از دست می دادم ولی یادم افتاد کیفم رو جا گذاشتم رفتم خونه و کیفم رو اوردم و بعد هم رسیدم.»

خانم خلیلی اهی کشید و گفت:« برو بشین. نیلوفر لطفا به سارا بگو داشتیم کجا رو می خوندیم»

راوی 1:«نیلوفر دوست صمیمی سارا بود و جای ان ها توی کلاس پیش هم بود.»

خانم خلیلی اضافه کرد :« راستی زنگ تفریح می مونی و 40 بار می نویسی من دیگر به موقع می یایم سر کلاس»

همه ی بچه ها با تعجب به سارا نگاه می کند.

راوی ها باهم می گویند:« زنگ تفریح» بچه ها از صحنه خارج می شوند بجز نیلوفر و سارا و خانم خلیلی.

خانم خلیلی :« بفرما» و چند کاغذ می زارد جلوی سارا. « روی این چند کاغذ 40 بار با خط خوب می نویسی من دیگر دیر نمی یام فهمیدی؟»

سارا با ناراحتی گفت:« بله خانم »

خانم خلیلی ادامه داد:« خوبه افرین. من می رم زنگ تفریح تو هم این ها رو می نویسی و بعد می ری»

سارا نیلوفر هم زمان می گن :« خدانگهدار »

خانم خلیلی گفت:« خداحافظ. نیلوفر تو هم بیا بیرون.»

نیلوفر:« می شه پیش اش بمونم ؟ لطفا»

خانم خلیلی:« باشه»

خانم خلیلی از صحنه خارج می شود.

سارا پا می شود به وسط صحنه می اید و می گوید:« وای! خانم خلیلی خیلی سخت گیره.» نیلوفر می گوید:« اره. ولی نگران نباش تو اون 40 بار رو می نویسی اون هم خیلی زود»

سارا می گوید:« ولی نیلوفر من این زنگ تمرین نمایش دارم و نباید دیر برسم. بیا یکم فکر کنیم ببینیم می تونیم سریع تر انجام بدیم»

راوی 1:« سارا و نیلوفر فکر می کنند»

سارا می گوید:« فهمیدم! هی تماشاچی های عزیز شما می تونید کمکم کنید؟ لطفاااا. اخه من این زنگ تفریح باید برم تمرین نمایش و نباید دیر برسم و این 40 خط خیلی زیاده! لطفااااا» و سارا به جلوی صحنه می اید و می پرسد:« کمکم می کنین؟»

نکته: ( برای اینکه همه بگویند بله کسانی که پشت صحنه هستن داد می زنند بلههه تا بقیه هم بگویند بلهههه)

سارا:« خیلییی ممنون» و بعد به نیلوفر نگاه می کند. نیلوفر می ایستد.

سارا می گوید:« نیلوفر تو اون لیوان مداد رو بردار و بین بچه ها پخش کن من هم کاغذ ها رو پخش می کنم» بعد نگاه اش رو به تماشاچی ها می کند و می گوید:« همه گی سرجاهاتون بشینین تا ما مداد و کاغذ ها رو بدیم. هرکی دو بار بنویسه کافیه.»

سارا و نیلوفر کاغذ ها رو پخش می کنند و بعد بر می گردن روی صحنه و باهم می گن:« شروع!!» موسیقی مهیج پخش می شود. خود سارا و نیلوفر هم می نشینند و می نویسن. بعد باهم دیگه می رن تا کاغذ و مداد کسایی که تموم کردن رو بگیرن. سارا کاغذ ها رو جمع می کند و نیلوفر مداد ها را

نکته: ( حتما باهم برن)

موسیقی تمام می شود و بچه ها به روی صحنه می یایند اگه هنوز هم کارشون تموم نشده بود اشکالی ندارد وقتی تمام شد بیاین.هی هم چک کنند که همه دادن کاغذ هاشون رو یا خیر.

وقتی بر می گردن روی صحنه سارا می پرسد:« همه دادن؟ اگه کسی نداده دست اش بالا»

تماشاچی ها جواب می دهند. ( اگر کسی نمونده بود که ادامه ی نمایش اگر کسی مونده بود هم ازش می گیرن و بعد ادامه)

سارا می گوید:« ممنون بچه ها خیلی بهم کمک کردین. بدو بریم نیلوفر»

نیلوفر و سارا پشت هم خارج می شوند.

وقتی ان ها می روند دختری به نام رویا وارد صحنه می شود و به وسط صحنه می رود

راوی 2:« این رویا هست. رویا دختر درس خون و زرنگی هست اما کمی از خود راضی هست و هر اتفاقی می افتد به معلم ها می گوید»

رویا:« که اینطور. سارا تقلب کرده! بهتره به خانم خلیلی بگم یا نه شایدم بهتره نگم.»

همین جاست که شیطان و فرشته وارد می شوند. شیطان پشت اش دو دستیار و فرشته هم پشتش دو دستیار هست.

نکته: ( شیطان و فرشته از یک سمت نمی یان و از جهت های مختلف می یان به طور مثال فرشته و دست یارانش از سمت چب و شیطان و دستیارانش از سمت راست وارد می شوند .)

دستیار های شیطان و فرشته می روند و عقب صحنه می ایستند ولی نه خیلی عقب. خود شیطان و فرشته هم پشت رویا وسط صحنه می ایستند.

با ورود شیطان و فرشته رویا می رود جلوی صحنه می نشیند

شیطان می گوید:« کار درست همینه. برو و به معلم تون بگو»

فرشته می گوید:« نه نه این کار بدیه نباید چغولی اش رو بکنی و به معلم تون بگی.»

شیطان می گوید:« به حرف اون گوش نده. من فقط صلاح تو رو می خوام. پس به معلم تون بگو»

فرشته:« نه . کار بد رو بد تر نکن»

فرشته و شیطان روبه روی هم می ایستند. موسیقی جنگ پخش می شود.

شیطان و فرشته هم رو می گیرند و جلو عقب می کنند.

دستیاران به هم چشم غره می روند و بعد به جنگ نگاه می کنند.

رویا دستان اش ر روی سرش می گذارد.

موسیقی تمام می شود.

رویا داد می زند:« بسههههه»

شیطان و فرشته بس می کنند ولی هنوز دستان هم رو گرفته اند.

رویا پا می شود و می گوید:« من تصمیم ام رو گرفتم..... من می روم و به معلممون می گم»

فرشته به زمین می افتد و شیطان دستان اش رو به بالا می برد و خوشحالی می کنند.

نکته : ( شیطان و فرشته هم رو جلو عقب می کنند و تا وقتی فرشته بیوفتد دست هم را گرفته اند )

دستیاران شیطان برای شیطان دست می زنند و می یان پیش اش.

دستیاران فرشته بدو بدو می روند کمک فرشته.

فرشته را بلند می کنند.

یک دستیار این دست فرشته و دستیاری دیگر اون دست فرشته رو می گیرد. و با ناراحتی از صحنه خارج می شوند

راوی 1 : «فرشته ها ناراحت از صحنه خارج می شوند»

بعد می چرخند و می رن.

شیطان می چرخد . دستیاران پشت شیطان صف می شوند و می روند.

ولی رویا بیرون نمی رود. فقط می رود و عقب صحنه می ایستد

میز و صندلی رو به صحنه می اوریم.

خانم خلیلی وارد صحنه می شود در دستان خانم خلیلی کاغذ های که سارا نوشته بود هست. رویا جلو می اید

رویا می گوید:« خانم خلیلی ببخشید مزاحم استراحتتون شدم ولی سارا و نیلوفر تقلب کردن.»

خانم خلیلی می گوید :« چی؟»

رویا می گوید:« کاغد ها رو دیدین ؟»

خانم خلیلی گفت :« بله »

خانم خلیلی کاغذ ها روی میز می زارد و می نشیند. رویا هم می شیند.

رویا می گوید:« خوب پس. ببینین هیچ دست خطی اینجا شبیه دست خط واقعی سارا نیست بجز یک دونه که واقعا مال سارا هست. سارا و نیلوفر از تماشاچی ها کمک گرفتن.» بعد اشاره به تماشاچی ها می کند و می گوید:« مگه نه؟ مگه سارا از شما کمک نگفرت؟»

برای اینکه تماشاچی ها هم یک جواب بدهند بچه هایی که پشت صحنه هستن می گویند بله

راوی 1: « خانم خلیلی باور اش نمی شود که سارا بله سارا که دختر خیلی خوب و باهوشی بود تقلب کند.»

خانم خلیلی گفت:« ممنونم ازت رویا»

چند نفر می یایند و کمک رویا میز و صندلی ها رو باهم بیرون می برند.

خانم خلیلی به عقب صحنه می رود.

راوی 2:« زنگ اخر بود. خانم خلیلی سارا رو صدا کرد. »

سارا وارد صحنه می شود. خانم خلیلی به جلوی صحنه می یاید. ان ها جوری می ایستند که تماشاچی نیم رخ ان ها رو ببیند.

خانم خلیلی می گوید:« سارا چرا تقلب کردی؟»

سارا هیچ نمی گوید.

خانم خلیلی:« از تو انتظار نداشتم»

سارا هیچ نمی گوید.

خانم خلیلی :« تو دختر خیلی خوبی هستی»

سارا لبخندی ولی با حالت ناراحت می زند.

خانم خلیلی :« جوابم رو بده لطفا»

سارا با لحن ناراحت:« خیلی ببخشید خانم خلیلی من واقعا معذرت می خوام. من نمی خواستم تقلب کنم فقط من زنگ تفریح تمرین نمایش داشتم و باید براش اماده می شدم. خیلی ببخشید دیگه تکرار نمی شه»

سارا سرش را پایین می اندازد و دستان اش رو جلوی چشمانش می گیرد.

خانم خلیلی دست اش رو روی شونه ی سارا می گذارد.

نکته: ( اون دستی که اگر بگذارد جلوی صورت سارا را نگیرد که تماشاچی ها او را ببیند )

با مهربانی می گوید:« اشکالی ندارد»

سارا سرش رو بالا می اورد و به خانم خلیلی نگاه می کند و لبخند می زند

خانم خلیلی ادامه می دهد:« همه ی این ها پیش می یاد. می تونی فکر کنی که چه جوری بتونی این کارت رو جبران کنی»

سارا گفت:« ممنون خانم خلیلی. خیلی ممنون بله چشم حتما بهش فکر می کنم»

خانم خلیلی :« افرین به تو شاگرد خوب و زرنگ و مهربون من. می تونی بری روز خوبی داشته باشی. فقط یادت باشه که از این به بعد برنامه ریزی درستی کنی که بتونی زود تر به مدرسه برسی چون اگه زود می رسیدی هیچ کدوم از این اتفاقات نمی افتاد»

سارا: « چشم حتما. با اجازه»

خانم خلیلی خارج می شود.

راوی 1:« در راه خونه ،سارا می ایستد »

سارا وسط صحنه می ایستد و می یاید جلوی صحنه

راوی 2:« در تمام راه حرف های خانم خلیلی توی ذهن اش بود»

سارا:« خانم خلیلی راست می گفتن. اگر من زودتر می یومدم و برنامه ام درست بود هیچ کدوم از این اتفاقات نمی افتاد. می تونستم دیروز به مامانم بگم که من می رم زودتر بخوابم و اون وقت امروز هیچ کدوم از این اتفاق ها نمی افتاد.

من دیگه بزرگ شدم! نباید هی کار هام رو به دیگران بدم یا به فکر فردام نباشم. من قول می دم که از این به بعد برنامه ریزی کنم و مستقل باشم!»

راوی 1 :« و سارا فهمید که باید مستقل باشد و برنامه ریزی داشته باشد...»

راوی 2:« تا دیگر همچین اتفاقاتی برایش نیفتد.»

راوی ها:« پایان»

سارا:« امیدواریم که از داستان ما خوشتون اومده باشه»

موسیقی کوتاهی پخش می شود و بازیگر ها از سمت راست و چپ صحنه وارد می شوند. بازیگر ها باید وسط صحنه وایسن تا طراح دکور ها و بقیه بتونن جلوشون بشینن.

نکته:( مثلا اگه 8 نفر بازیگر باشن بدون اون ادم های که توی صحنه هستن 4 نفر از سمت راست و 4 نفر از سمت چپ وارد می شوند)

صبر می کنند تا موسیقی تمام شود و بعد راوی 1 اون طرف صحنه و راوی 2 طرف دیگر صحنه می ایستند. سارا باید وسط باشد.

بعد طراح دکور و بقیه وارد می شوند و جلوی ان ها می شینن.

نکته: (همه ی این ها در طول موسیقی اتفاق می افتد. طراح دکور ها و کسانی که بعد وارد می شوند باید صبر کنن که بازیگر ها همه برسن و بعد وارد صحنه شوند وهم زمان با انها وارد نشوند)

بعد از اتمام موسیقی همه خودشون رو معرفی می کنند.

اول از همه کسانی که نشستن ( طراح دکور ها و...) و بعد اخرین نفر از ردیف پایین می دهد به اولین بازیکن.

همه ی بازیکن ها بعد از معرفی خودشون تعظیم می کنند بعد از اینکه اخرین نفر هم خودش رو معرفی کرد همه دست هم رو می گیریم و همه به سارا نگاه می کنند و بعد از انکه سارا تعظیم کرد تظعیم می کنند و هنگامی که سارا بلند شد بلند می شوند

پایان

نکته های که در متن گفته نشده:

1- راوی ها همیشه در صحنه هستن و وقتی نوبت شون می شه می یان جلو دیالوگ شون رو می گن و بعد بر می گردن سر جاشون.

2- دو تا صندلی عقب صحنه برای راوی ها هست

3- تخت تا صحنه ای که روپوش سارا پیدا می شود و سارا به مدرسه می رود هست ولی وقتی سارا رپوش اش رو پوشید و می خواست بره صحنه ی بعد تخت رو می یاریم بیرون.

اگر یک بزرگ تر هم باشن که کمک کنن تخت رو بیاریم پایین عالی هست

ولی صحنه های قبل از اون تخت گوشه باشد( وقتی باهاش کاری نداریم)

4- میز ( برای صحنه ی اشپزخونه ی خونه ی سارا و صحنه ی که رویا پیش خانم خلیلی هست) کوچیک باشد و اسون بشه جا به جا کرد. مثلا از اون دو میز کوچکی که در کلاس فارسی هست.

5- برای رپوش بچه های مدرسه و سارا از همون رپوش های مدرسه ی خودمون استفاده می کنیم. کسی که در نقش سارا هست روز اجرا زیر مانتوی مدرسه باید لباسی داشته باشد که رپوش اش رو در بیاورد و اون لباس رو داشته باشد البته فقط تا وقتی که رپوش را می پوشد.

نمایشنامهروز پر ماجرانمایشنامه ی روز پر ماجراکلاس فارسیدل آرا
?من دل آرام و کتاب خوندن،نقاشی،داستان نویسی و تحقیق رو دوست دارم ??به نوشته های من سری بزنین?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید