نمیدونم دقیقا باید از کجا شروع کنم اما هفته ی پیش بود که با دلی شکسته و خسته نامه ی استعفام رو به مدیرعامل دادم ! شاید با خودتون بگید چه تصمیم ناگهانی و هیجانیی ولی من ماه ها بود به این موضوع فکر میکردم و بالاخره صبرم تموم شد و سارای درونم گفت : الان وقت یه تغییر بزرگ تو زندگیته ! بزن بریم سارا .
هیچکس باورش نمیشد که من استعفا داده باشم و تا روز ها به قیافه متعجب ادم ها بعد از شنیدن این خبر میخندیدم ! البته نه که مسخره کنماااا ولی بنظرم جالب بود که ادم ها از تصمیم من انقدر جا میخوردن . خلاصه که همون روز در حال گشت و گذار در لینکدین بودم که دعوت نامه ی یکی از اهالی سیاره پروکسیما رو تحت عنوان *#کارآموزش_پروکسیما * دیدم که برای ورود به سیاره در حال انتخاب هم سیاره ایی بودن . بعد از خوندن دعوت نامه یهویی صدایی از درونم گفت : سارا برای یه ماجراجویی جدید و هیجان انگیز آماده ایی ؟! و کلیک ! ......وارد دعوت نامه سیاره ی #پروکسیما شدم ....
رینگگگگ رینگگگگگ رینگگگگگگگ
+ = ای وای این چه شماره ایی ، چقدر عجیب و غریب ، وای اصلا حوصله ی جواب دادن ندارم ، حالا بزار برداریم ببینیم کیه و .....
+ = سلام بفرمایید ؟
& = سلام وقت بخیر ، خانم سارا اسدی ؟
+ = بله خودم هستم بفرمایید .
& = از سیاره ی پروکسیما باهاتون تماس میگیرم ، کاپیتان میخواد قبل از شروع سفر باهاتون صحبت کنه ، مشکلی نداره ؟
+ = مغزم ( پروکسیما ؟ سفر ؟ کاپیتان ، شاید اشتباه گرفت- نه نه یادم اومد اره وب سیماااااااا !
+ = بله بله حتماااااا ، کی صحبت کنیم ..........
جونم براتون بگه که فردای اون روز با کاپیتان صحبت کردم . نگم براتون که چه کاپیتان خوشگل ، مهربون و گوگولییییییییی ، یه دل نه صد دل عاشق کاپیتان شدم و منتظر موندم تا صلاحیت و کارت ورود به سیاره رو برام صادر کنند و شدددددددد! من صلاحیت ورود به سیاره رو داشتمممم و قرار شد شنبه ساعت ۱۵ همه سوار فضاپیما بشیم و بریم به سمت سیارهههههه! من که خیلی برای دیدن هم سفرهام ذوق داشتممممم .
سر ساعت ۱۵ فضاپیمای #وب-سیما به سمت پروکسیما حرکت کرد.
& = مسافران عزیز سلام ، کاپیتان شیوا هستم و قرار هست شما رو در این سفر همراهی کنم . در این سفر ما ۱۳ همسفر عزیز داریم و امیدوارم که لحظات خوب و خوشی رو در کنار هم سپری کنیم .
اولین قانون ما : نظم و انضباط هست پس حتما حواستون باشه که در این سفر مسئولیت هاتون رو سر وقت و درست انجام بدید.
دومین قانون : پشتکار و مسئولیت پذیری شماست .
سومین قانون : حتما در جلسه های حیاتی شرکت کنید تا دچار نقص فنی نشید .
چهارمین قانون : در این سفر مواظب همسفر هاتون باشید و هوای همدیگرو داشته باشید .
پنجمین قانون : به زمان و ساعت توجه ویژه ایی داشته باشید و سر وقت ملزومات رو بفرستید و.......
بعد از گفتن قوانین ، نوبت رسید به معرفی کردن همسفر ها از زبان خودش و طبق معمول از هیجان و ذوق داوطلب شدم برای معرفی خودم :)
سلام به همگی
من سارا هستم ۲۱ سالمه و یک هفته ست از کارم استعفا دادم ( وقتی این جمله رو میگم یاد کسایی که میوفتم که میگن من یه هفته هست پاکم :) ) در حوزه مارکتینگ و دیجیتال مارکتینگ در سیاره های دیگه فعالیت میکردم و حالا تصمیم گرفتم برم دور منظومه ی شمسی رو بزنم و ببینم چه خبره و از سیر تا پیاز زندگیم رو براشون گفتم و دونه به دونه همسفر های عزیزم خودشون رو معرفی کردن و نگم براتون ... یکی از یکی زیباتر و فوق العاده تر !
بعد از فرود ما به سیاره پروکسیما ، تو مغزم پر از سوال بود که خب حالا از کجا شروع کنم ؟ شاید متن هایی که بنویسم خوب نباشن ، نکنه یه روزی بشه که باید از سیاره برمممم و .... از این دسته نشخوارهای فکری !
( * خب دیگه سارا فکر کردن بسه بیا شروع کنیم *) و مغزم من رو با این جمله از تخیلاتم پرت کرد بیرون .
دینگ دینگ دینگ !
مسافران عزیز ، دستورالعمل و ملزومات دانشی سفر براتون پروکسیمیل شده ، لطفا همه بخونید و سریع تر دست به کار بشید که وقت نداریمم.
خب به به چه برنامه ریزی دقیق و خوبی ! با دیدن برنامه یهو تمام ابهامات و استرس هایی که داشتم یهو غیب شدن و فرشته ی پشتکارم زد رو شونم و گفت : بریم سارا ؟ وقت شروعه ؟ + = اره چرا که نه ، بریممم!
و این بود خاطرات اولین هفته ی من از حضور در سیاره #پروکسیما !
اگر میخوایید که خاطرات هفته های بعد رو هم بخونید پروکسیماسکرایب کنید و زنگوله رو فعال کنید.
پروکسیماسنگهدار !