YaZahra
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

اولین ها همیشه دشوارند!

اولین نگاه اولین سخن
اولین متن

میخواستم شروع کنم به نوشتن؛
به معرفی خودم، احوالاتم، و هدفم از نوشتنِ گاه و بیگاه حال و هوایم... ولی نقطه آغاز دستم نمی‌آمد.
از کدام نقطه شروع میکردم؟!


خودم را پزشک معرفی میکردم یا نویسنده؟ دختر یا همسر یا مادر؟ از خلقیاتم شروع میکردم یا علایقم؟ نامم را ابتدا میگفتم یا مسلکم را؟!...

در همین تلاطم ذهنی، به قرآن سبز رنگی که یادگار سفر مشهد و امام رضا(ع) بود پناه بردم تا شاید کمی قرائت نور، هدایتگر راهم شود...
گشودم

بسم الله الرحمن الرحیم. اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ

خدا مرا برد به زمان آغاز بعثت! به غار حرا! همان زمانی که رسول مهربانی در دل شب، در حال مناجات با خدایش بود و ناگهان ندای آسمانی بر قلبش جاری شد:

صدایی برآمد

اقرا بسم ربک الذی خلق

چه لحظه عجیبی! لحظه نزول قرآن است و شروع رسالت پیامبر!

و خدا قرار است خود را به محمدش معرفی کند‌‌‌‌...

و اینگونه میگوید: من رب تو هستم خالق تو!

خداوند، خود را به نسبتِ بنده اش متذکر می‌شود! می‌گوید من خالق تو هستم و مربی تو! و محمد که خودش را می‌شناسد و از وجود خودش آگاه هست، ناگهان وجود و خلقتش را در خدا می‌بیند، در ربش! و از خودشناسی به خداشناسی میرسد!

چه معرفی نیکویی! چه شناختی بهتر از این!

جوابم را یافتم! قرآن را میبندم و مینویسم...

اگر خدا اینگونه خود را معرفی کرده، پس من نیز می‌خواهم خود را با نسبتم به خدا معرفی کنم، با حقیقی‌ترین عنوانی که برازنده‌ی من است...

انا المخلوق
انا العبد
انا الفقیر...

و همین معرفی برای دنیا و آخرتم کافیست....



انا الفقیر...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید