
درود،میتوانید من را نادیا صدا کنید.من مدتی است که در ویرگول نوشته های آدم های مختلف را میخوانم و از این شاهکار های ادبی لذت میبرم.اما...اما ویرگول باعث شد من برای مدتی به مغز و فکر عزیز و با ارزشم بی اطمینان شوم،وقتی در ویرگول با دنیایی به وسعت ۲۲۶ میلیون لغت پارسی آشنا شدم،با خودم فکر کردم آن نوشته هایی که هرکدام پر از افکار پرشور و ذوق کودکانه بود،واقعا کودکانهاست.شاید واقعا من هنوز سعادت نویسنده بودن را نداشتم.در همین افکار که بودم یادم افتاد به کتاب هایی که میخواندم،همان کتاب هایی که برایم معلمی خوب بودند و باغبانی مسئولیت پذیر که باعث شدند بذر نوشتن در من شکوفه بزند.آن کتاب ها حرف های قلمبه سلمبه نداشتند،آن کتاب ها اثار نویسندگان قدیمی و مشهور نبودند،آن کتاب ها مناسب آدم های بزرگسال نبودند،اما کتاب بودند!
من فهمیدم؛اصلا مهم نیست که نوشتهات چقدر سنگین و چقدر ساده باشد،چقدر منطقی و چقدر دیوانهوار باشد،هر سبکی طرفداران مخصوص خودش را دارد،اما... من به عنوان کسی که به این سبک علاقهمند است.در ویرگول به سختی میتوانم محتوایی با این سبک بخوانم.پس خودم پیش قدم میشوم و در این دنیای زیبا و پر عظمت را به روی ویرگول باز میکنم،دوست دارید با من همراه شوید؟