ویرگول
ورودثبت نام
رویا
رویاسرگشته
رویا
رویا
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

نبودن ها

گاهی زندگی آنقدر بی رحم و ظالمه که حتی دیگه نایی برای ادامه دادن نداری. زندگی اونقدر متوحشه که چیزایی که در قلب تو رسوخ کردن رو ازت می گیره. تا به خودت میای که کمی از داشته هات لذت ببری، می بینی یه چیزی کمه، یه چیزی دیگه توی وجود تو نیست. گاهی به خودت میگی چرا من؟؟ چرا من باید این همه رو رنج رو متحمل شم؟ چرا دیگه اون شوقی که باید تو قلب من باشه نیست؟ چرا زندگی‌ مدام علیه منه؟ شاید گفتن اینا هیچ فایده ای نداشته باشه، شاید گفتن شون فقط تکرار مکررات باشه، اما گاهی این رنج آنقدر عمیقه که نمی تونی پنهانش کنی، نمی تونی باهاش کنار بیای و فقط میخوای اون رو فریاد بزنی. اما کسی هم هست که به فریاد هات گوش بده؟ هیچکس نیست. تو فقط توی یه زندان با دیوار های بلند و ضخیم داد می زنی، زندانی که زندگی برات ساخته. اونوقت از قدرت انتخاب و اختیار حرف می زنن! توی زندان چه انتخاب خوبی می تونه وجود داشته باشه؟ انتخاب ها فقط برای رهایی از رنج هستن و درگیر یه رنج دیگه شدن. آره شایدم من زیادی بد بینم، هنوز هم زیبایی هست، هنوز هم امید هست، اما ای کاش این امید ها واقعی بودن! غرق یه سری امید واهی شدیم که هرگز تحقق پیدا نمیکنن، در نهایت زندگی تمام تلخی واقعیت رو بهتون می چکونه. زندگی همینه! رنج و رنج و رنج.

من می‌خوام یه چیزی رو عوض کنم، شاید گفتن این حرف ها برای یه دختر ۱۹ ساله زیادی سنگین باشه ولی اینجا یه چیزی درست نیست. مسیری رو انتخاب کردم که از بیرون خیلی خوب به نظر می رسه اما در درون این منم که دارم می جنگم. این منم که دارم با درد این روزا رو می گذرونم. شاید بهترین کار اینه که یه تصمیم عجیب بگیرم و همه چیز رو ول کنم و برم سراغ کار هایی که به ظاهر آینده نداره! آره این منم، منی که پر از تیکه های خورد شده است. تیکه هایی که پر از غمه. داشتم با زندگی کنار می اومدم که باز هم بی رحمی زندگی واقعیت های تلخ رو تو صورتم کوبوند و گفت هی حواست باشه من اینجام که تو رو گوشمالی بدم. خیلی ممنونم زندگی عزیز. ممنونم که باعث شدی آنقدر شکننده بشم. ممنونم که باعث شدی احساساتم خدشه دار بشه. ممنونم که باعث شدی ذهنم آشفته بشه.

رنج
۲
۰
رویا
رویا
سرگشته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید