ویرگول
ورودثبت نام
ماهدیم حیدری
ماهدیم حیدری
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

ماهدیم تو یک کاری یا یک روش زندگی؟

الان که دارم این مطلب رو می‌نویسم واقعا ماهدیم برای من همه چیزه و معجزه وار وارد زندگیم شد. هر روز سعی میکنم واسه رشد و پیشرفتش کار کنم، فکر کنم و ایده بدم تا روی پله اول تماشاش کنم. اون روزی که با رقیه در مورد ایده اولیه ماهدیم حرف میزدیم، واقعا فکر نمیکردیم بشه کل زندگیمون. ماهدیم منو از همه چیز رها کرد، همه چیزایی که روز به روز فکر ، روح و سلیقمو محدود می‌کرد، اصن نابود میکرد.

ماهدیم از یه جرقه و ایده ساده شروع شد و یه اتفاق بد توی زندگیم جرقه‌ای شد که من به خودم گفتم باید بشه! پاشو خودتو جمع کن و بساز! همه چی رو از اول بساز! از حق اگه نگذریم منو رقیه تو این راه از تمام وجودمون مایه گذاشتیم و هر موقع یه نفرمون کم می‌آورد، اون یکی بهش میگفت نه این دفعه باید بشه، کم نیار.

الان از روز افتتاحیه دفتر تشریفات ماهدیم دقیقا 104 روز میگذره و ما توی این مدت کلی تجربه و خاطره‌های فوق العاده کسب کردیم. با کلی آدمای جدید آشنا شدیم، کلی بهمون افتخار کردن و کلی خودمون به خودمون افتخار کردیم. شاید باور نکنید اما ماهدیم توی روح من انقلاب کرد. باعث شد اون حس مزخرف همیشگیم حذف شد و الان دقیقا دارم نگاه و دیدی رو نسبت به خودم جذب میکنم که همیشه دنبالش بودم. الان واقعا فکر میکنم دیگه هرچیزی نمیتونه منو از پا بندازه، دیگه با هر اتفاقی اشکم در نمیاد و الان این ماهدیمی که داره این متن رو مینویسه واقعا اعتماد به نفس داره، واقعا به خودش اعتماد داره.

بچه‌ها مستقل شدن خیلیی قشنگه، خیلی. شیرینش مرزای احساساتمونو رد میکنه. میدونید حتی نگاه آدما و اطرافیانتون بهتون تغییر میکنه. این نگاه ارزشمنده، این اعتماد فوق‌العادست.

یادم میاد یه شب گل آرایی مراسم عقد داشتیم و باید صبح آماده می‌بود و ما شب قبلش تا ساعت 11 سر کار قبلی بودیم و خب هردومون با ترس زنگ زدیم به خانواده‌هامون که ما ممکنه کارمون تا 1 طول بکشه و اجازه گرفتیم. رفتیم و خب اون کار تا ساعت 4 صبح طول کشید و منو رقیه توی ماشین گفتیم میریم خونه حسابی قراره باهامون برخورد بشه و واقعا هم ترسیده بودیم. با سرعت 100 خودمونو رسوندیم خونه و با همون چراغ خاموش و لباس توی تخت خواب خوابیدیم و در نهایت تعجب فرداش بهمون هیچی نگفتن و در عین ناباوری حتی خیلی ناز نازمونم کردن که خسته شدید و به خودتون فشار نیارید و این صحبتا از این طرف و آب شدن قند توی دل من از اون طرف.

حالا من سپاسگزار ترین بنده خدا هستم و برای تک تک جریانات و اتفاقای زندگیم شکرگزارشم و میدونم تمام اتفاق های آینده هم برای معجزه‌ست.

این اولین صحبتای من با شماست و قراره در ادامه توی این وبلاگ داستان پشت هر دیزاین و بادکنک آرایی و دسنه گلی رو براتون تعریف کنم و همچنین از آپشنای همکاری با تیم مون بگم. ازینکه همراهم هستید ازتون ممنونم.

گل آراییتشریفاتبادکنک آراییکسب و کارکسب و کارهای کوچک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید