تابستان بود و آفتاب داغی در آسمان میتابید. ما، یعنی من، همسرم و پسر کوچکم، در حال سفر از جادهی قایمشهر به سمت آمل بودیم. در تمام طول سفر، حس شوق و شادی در دلمان بود. برنامهریزی کرده بودیم که این روز را به کاوش در طبیعت زیبا و لذت بردن از فصل تابستان اختصاص دهیم.
هوای داغ تابستان و نور خورشید که به دقت از برفراز درختان میتابید، فضایی دلنشین و شگفتانگیز ایجاد کرده بود. اما ناگهان، درست در میانهی جاده، ماشینمان ناگهان دچار مشکل شد و خاموش شد. در آن لحظه، ضربان قلبم افزایش یافت و نگرانی در دلم شکل گرفت. در یک روز گرم تابستانی، در دل جادهای خلوت، با پسر کوچکم و همسرم گیر افتاده بودیم.
سعی کردم آرامش خودم را حفظ کنم و به همسرم گفتم که نگران نباشد. با گوشیام به جستجوی شماره امداد خودرو پرداختیم و بالاخره موفق شدم شماره تیم امداد خودرو رسالت گستر را پیدا کنم. دستانم مشغول بودند و صدای مأمور امداد که در آن سوی خط به من اطمینان میداد که به زودی به ما خواهند رسید، قدری از نگرانیام کم کرد.
چند دقیقهای که گذشت، در کمال ناباوری، خودرویی به سمت ما میآمد. تیم امداد خودرو با جدیت و سرعت به ما نزدیک شدند و با لبخندهای دلنشین، به سمت ماشین ما آمدند. یکی از تکنسینها با صدای مطمئن گفت: «نگران نباشید، ما اینجا هستیم تا کمکتان کنیم.»
آنها با وجود گرمای ظهر، بدون هیچ تأخیری مشکل ماشین را بررسی کردند. در حالی که به کارشان ادامه میدادند، با پسرم نیز صحبت میکردند و با او شوخی میکردند تا کمی او را سرگرم کنند و اضطرابش را کم کنند. این برخورد مثبت و دوستانه باعث شد احساس راحتی بیشتری کنم.
در مدت کوتاهی، یکی از تکنسینها به من گفت: «ماشین شما به زودی آماده خواهد شد.» و من در میان گرمای تابستان احساس کردم که فضای نگرانی و استرس در حال کمرنگ شدن است. وقتی که ماشین دوباره روشن شد و صدای موتور به گوش رسید، شادی و احساس قدرشناسی در دلم فوران کرد.
سپس به سمت آمل حرکت کردیم و به پسرم قول دادیم که سفرمان ادامه خواهد داشت. این روز به یاد ماندنی با تمام چالشهایی که داشت، به من یادآوری کرد که حتی در وسط گرما و مشکلات، همواره کسانی هستند که با مهارت و مهربانی به کمک ما میآیند. به لطف تیم امداد، ما دوباره به جاده برگشتیم و ماجراجوییامان را ادامه دادیم، با دلی شاد و احساس آرامش در دل.