تو دنیای کسبوکار، هیچ سازمانی نیست که همیشه رو غلتک باشه. فرقی نمیکنه یه کارخونه بزرگ با کلی سوله باشی یا یه مغازه کوچیک توی بازار؛ بالاخره یه روزایی هست که چراغها کمنور میشن، چرخها کند میچرخن، و حس میکنی یه جای کار بدجور میلنگه. ممکنه سودت اومده پایین، کارمندا بیانگیزه شدن، یا مشتریها دیگه مثل قبل استقبال نمیکنن. خلاصه بگم، کسبوکار "حالش خوب نیست" و دیگه مثل قبل جون نداره.

اینجاست که قضیه "تشخیص درد و ریشهیابی مشکلات" و بعدش، "احیای کسبوکار" میاد وسط. تشخیص درد دقیقاً مثل این میمونه که شرکتت رو ببری دکتر! ما نمیخوایم فقط یه مُسکن بدیم و بگیم "ایشالا خوب میشه". ما دنبال ریشه اصلی دردیم. قراره بریم توی دل کارخونه، بخشهای مختلف رو زیر و رو کنیم، از خط تولید و حسابداری بگیر تا بازاریابی و آدمایی که اونجا کار میکنن. باید بفهمیم این بیماری از کجا شروع شده؛ آیا مشکل از مدیریته؟ از دستگاههای قدیمی و فرسودهست؟ یا شاید هم اصلاً محصول و خدماتت دیگه به درد بازار امروز نمیخوره؟

بعد از اینکه فهمیدیم مشکل چیه و کجاست (یعنی ریشهیابی تموم شد)، تازه کار احیا شروع میشه. احیا یعنی آستینها رو بالا بزنیم و با یه برنامه حسابی، جون دوبارهای به مجموعه بدیم. این کار شامل تغییرات اساسی و مهمی میشه که هدفش روشنه: برگردوندن کارخونه به روزهای اوجش، سوددهی بیشتر و مهمتر از همه، ساختن یه آینده

محکم که دیگه به این راحتیها خراب نشه.