یک مسئله مهمی که باید گفت این است که بهتر است موقعی که در یک فعالیت خاص مشغول هستید تا حد امکان سعی کنید عاشق نشوید چون طبق تحقیقاتی که صورت گرفته مشخص شده که در حین عاشقی هورمون هایی تولید می شود که بر فعالیت اثر می گذارد و مغز را به کارهایی که دارای هیجان بیشتری است متمایل می کند که لزوما درس و شغل در این حد مانند عشق، نمی توانند این سطح هیجان را به مغز بدهد.
حال سوالی که مطرح می شود این است که مگر عاشق شدن دست خودمان است؟ خب این سوال بستگی به شخصیت فرد دارد که در عموم مردم جوابش خیر است.
خب حالا چیزی که دست خودمان نیست را چگونه کنترل کنیم؟
به سادگی! چیزهایی را کنترل کنید که می توانید. یک روتین روزانه برای خودتان درست کنید و به آن پایدار باشید. اوایل شاید ذهنتان پرت شود و حتی بعد از گذشت 1 ساعت 1 کلمه هم نخوانده باشد یا کار نکرده باشید؛ اما نگران نباشید مغز در روزهای اول می خواهد فرار کند و همه چیز را رها کند اما شما مانع آن شوید. به روتین روزانه حتی اگر 5% کارایی دارد وفادار بمانید به مرور زمان مغز آموزش می بیند که اجازه افسارگسیختگی ندارد و کم کم این مشکل حل می شود.
گاهی اوقات طرف مقابل خواسته های فراتر از توان شما دارد، مثلا می گوید هر روز باید فلان ساعت با هم حرف بزنیم، بیرون برویم و ....
حرف من در این مورد این است که شما شرایطتان را به طرف مقابل بگویید و او را در جریان بگذارید. بگذارید بداند که شما نیز کار دارید اگر در این شرایط طرف مقابل برای اهداف شما ارزش قائل باشد آن را درک و ملاحظه شما را خواهد کرد (مثلا زمان بیرون رفتن را به آخر هفته ها موکول می کند و ...) و اگر به صحبت های شما توجه نکرد نظر من این خواهد بود که این فرد اصلا به رشد و هدف های شما اهمیتی قائل نیست و شاید خوب نباشد که زمان خود را با او تلف کنید. توجه کنید که هدف زندگی مشترک رشد دوجانبه است.
خلاصه:
روتین روزانه برای خود درست کنید و به آن وفادار بمانید.
انیمه ای که این مشکل را به نوعی بیان می کند، Tonari no Kaibutsu-kun هست اگر علاقه مند به انیمه هستید.
صحبت های یکی از کاربران:
I was sitting in another college library. Actually i was searching for some question, answer .
From last few days, a couple (age around mid 25) also used to come in that library.
After some reading (my attention span is very less) i used to go for a tea & sometimes that couple also comes there.
But from some days, i was observing only that girl used to come there & she doesn't able to concentrate on things like before.
On one fine evening, i asked to her — Is everything okay ; jiji-sa (Sister in Marwari) ; sorry for disturbing !
Then on that day — She reveled that they have breakup, because that guy is also seeing other girls.
She told whole story !
As usual ; my resentment towards love make this statement —
Why you guys fall in love ; this is the time to study ; see now you are suffering !
Now she told me this thing which changed my opinion —
& Here is your answer !
I asked — then why did you fall in love in first place ;
She said — Mukul, something you can't control ; i can control my daily habits only.
So
Ps — Now she is an RAS officer & knows my real name.