ملیکا اربابی:)
ملیکا اربابی:)
خواندن ۱ دقیقه·۴ روز پیش

این جمعه هم گذشت...


ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

مانند مرده ای متحرک شدم، بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت

می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت

دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت

بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

مولا! شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت...


دختری نوجوون که آینده ای روشن برای خودش میبینه:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید