فاطمه افشارمنش
فاطمه افشارمنش
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

آقا روح الله...

روح الله موسوی خمینی
روح الله موسوی خمینی

وقتی احوالات جوانان دهه‌ چهل، پنجاه و شصت را می‌خوانم، با خودم می‌گویم: چقدر حیف که نسل ما از شناختن کسی که از او این چنین حرف می زنند دور مانده است!

از نادر طالب‌زاده می‌خوانم؛ کسی که در آمریکا هم کار کرده بود، اما بعدها برگشت چرا که به گفته خودش حقیقت را در جای دیگری پیدا کرده بود و گفت:«اگر حقیقت را در غار پیدا می‌کردم، در کوه‌های نپال، یا در دیر یک بودیست، قطعاً همان را برمی‌گزیدم.»

یا مرتضی آوینی، که بی‌پرده نوشت:«بی‌ هیچ رودربایستی، همه تحولات تاریخی دهه شصت هجری، دهه هشتاد میلادی و دهه اول قرن پانزدهم هجری قمری، معلول یک علت یگانه‌ اند: قیام امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی... چه دیگران این حقیقت را بفهمند و چه نفهمند.»

یا نادر ابراهیمی، که کتاب‌های سه‌گانه‌ی «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد» را نوشت.

خواندن از شهدای مسیحی دفاع هشت ساله چون آلبرت الله‌دادیان گرفته، تا شهید مجید خدمت، که قصه‌اش شبیه فیلم «اخراجی‌ها»ست،تا شهید احمدرضا احدی که رتبه ی یک بودن کنکور از آن هدف اصلی دور اش نکرد، تا تنوع بی نظیر عقاید سیاسی‌ و اجتماعی که کنار هم برای انقلاب ایستادگی کردند؛ همه و همه برایم یک حس عمیق می‌سازند:

حسِ وجود یک شخصیت محوری، به نام روح الله.

گاهی از «مکتب» به آدم‌ها می‌رسیم و گاهی از «آدمی» که رفتار و سلوک اش منطبق با فطرت انسانی است، به یک مکتب می‌رسیم. و شاید، روح الله یکی از آن آدم‌ها بود؛ همان‌طور که آقا نادر می‌گفت، قبل از آن‌که مسلمان شوی هم، مجذوب شخصیت‌اش می‌شدی.

در میانه‌ی همه‌ی روزمرگی‌های من و هم نسلی هایم، حتی برای آن کس که در دانشگاه گمان می‌کند جهان‌اش در همان اکیپ دانشجویی خلاصه می‌شود اما در اعماق دلش، چیزی کم است؛ روح الله را شناختن، دنیایی عجیب می‌سازد.

حتی برای آنکه در میانه‌ی دانشگاه، بانگ می‌زند «زن، زندگی!» و بعد، «آزادی» را به وسعت یک کلمه فریاد می‌زند. اگر او هم تعریف بدیع آزادی را از صحیفه‌ی روح الله می‌خواند، که آزادی نه حق، که وظیفه ای سنگین بر دوش انسانیت است، شاید نگاهش عوض می‌شد و روح‌الله برای او هم دنیایی عمیق‌تر می‌ساخت.

و حتی برای آن که به چیزی فرای نمرات خوب در امتحانات پایان ترم دانشگاه نمی اندیشد.

حیف که نسل من روح‌الله را با برخی چهره‌های منفور می‌شناسد؛

حیف که او را با شبه انسان هایی مثل خاوری و طبری بشناسیم؛

با قطعی برق، با مشکلات اقتصادی، با دردهای فرهنگی،...

حیف که با چند کلیپ تقطیع شده ی اینستاگرامی بشناسیم؛

حتی حیف که او را با کاخی مجلل به‌نام «مرقد امام» بشناسیم، که هیچ نسبتی با سادگی روح‌الله ندارد.

روح الله را باید شناخت. همانگونه که بود. همان فلسفه دانِ عرفان شناسِ روشن فکری که بود و ساختار جدیدی که در جهان بنیان گذاشت.

نه با دردهایی که زائیده‌ی سو‌ مدیریت مسئولانی اند که خودشان در مسلک و عقیده شباهتی به روح الله ندارند و حتی به گمانم آن ها هم روح الله را نمی شناسند. نه برآمده از اصلِ عقیده‌ی عمیقی که روح‌الله برایش جنگید، با حلقه‌ای از نخبگان که بسیاری‌شان ترور شدند.

شاید تا آن حلقه دوباره شکل نگیرد، نتوان کارکرد اصیل جمهوری اسلامی را دید.و شاید اگر نسل من، این حقیقت را ببیند و روح‌الله را بشناسد، نه در صفِ شعاردهندگان علیه اصل انقلاب، بلکه در صفِ سازندگان آن حلقه‌ی تازه «برای ایران» قرار گیرد.

آن‌ گاه با افتخار و از بن جان خواهیم توانست فریاد بزنیم:

ما حقیقتا مرده بودیم؛ امام ما را زنده کرد...

مراسم تشییع پیکر_ 14 خرداد 68
مراسم تشییع پیکر_ 14 خرداد 68

#روح_الله

ما حقیقتاً مرده بودیم؛ امام ما را زنده کرد.

سیاسیتفکررهبرخمینیروح الله
🌱از هر کجا که هستید، یک قدم فراتر بیایید...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید