دنیای عجیبی شده ...
انگار دیگه تو دنیای ما آدمها از محبت خاری گل نمیشه
هر روز پیچیده و پیچیده تر شدن
ادم هایی که حتی سکوتشون هم دروغ میگه
مدام در حال مقیاس کردن خودت و شرایطتت با آدم های اطرافی
من به حس کلافگی دچار شدم
دیگه نه از فروردین و شکوفه های بهار خوشحال میشم
نه از اردیبهشت و قشنگیاش
جمعه هام هم با شنبه ها هیچ فرقی نمیکنه
درد های من روز و شب و سال و ماه نمیشناسن هر لحظه قلبم رنجور و بیماره...
درد های من اگر سرد هم بشن بازم تلخیشون میمونه و دردت میگیره اذیتت میکنه ؛
تو برام مثل یه مسکن بودی !
یه داروی گیاهی بدون عوارض که دردم و التیام دادی !
اما وقتایی که زخمم سر باز میکنه و تو نیستی که درمانش کنی ...!
عفونت میکنه میزنه به رگ و خونم و دردش تا مغز و استخوانم میرسه
راستی ...!
من کجای زندگیتم !؟
یه نقطه ی خیلی دور که هر چقد زمین و زمان رو بهم ببافه نمیتونه بهت برسه ...
با خودم میگم :
مگ ادم چند بار میتونه از هم بپاشه و دوباره پا شه ، مگ دلم از آهنه !
خیلی خستم ....
کاش یه شب فقط به جای من باشی ببینی من چی میکشم .
دلم هر لحظه بهونت و میگیره ، بدون تو نفس کم میارم ...
یکی گلوم و گرفته و داره خفم میکنه ولی خفه نمیشم ...
چرا نمیمیرم از این همه درد ....
یه تار موت کم بشه من میمیرم !
دنیام و نابود نکن زودتر بیا... !?
فدای اون دو تا چشم جادوت بشم ،
زودتر بیااا ....!
انقد زیبایی در وجودت هست که دلم حق داره بهونت و بگیره .
مخاطب خاصم !
دلم لک زده برای بوی تنت ...
برای در آغوش کشیدنت ....
برای نفسات ...
برای بودنت ...
برای نگاهات ...
به دادم نرسی من تموم میشم میفهمی ؛
انقد تو این مدت زندگیم دلتنگی و حسرت و درد کشیدم و زندگی من به گونه ی سپری شد که میتونم بدون اینکه هیچ اتفاق غم انگیزی رخ بده غمگین بمونم برای تمام سال های زنده موندنم
فقط میتونم بگم ؛
الهی که خدا برامون بخواد ، همون موقع که ذوقش و داریم و همون موقع که التماسش میکنیم...
دوست داشتن #تُ در وجود من
با دوست داشتن خاک،
آب، آفتاب و زندگی
عجین شده است...
#تُ ،
مثل هوای درون ریههایم،
نور دیدگانم و
ضربان قلبم و
اندیشههای درون ذهنم هستی..
به هرچه فکر کنم
به #تُ اندیشیدهام؛
هرچه ببینم،
#تُ را دیدهام...