به دنبال لرزشِ صدای ظالم هنگامِ پایان، آزادی میخواهم. پیج نقاشی هام: @roots.ofme
خوشا

خیلی سخت گذشت.
همان چند دقیقه ی لعنتی را میگویم.
که با یک جمله اعتمادم را فوش کِش کردی.
..........
: بدون تو میمیرم!
_بمیر.
: حالا شاید مردم واقعا!
_منتظرم.
: به همین راحتی؟
_بله.
: اصلا به وجود تو نیازی ندارم!
_درسته.
: لیاقت نداری!
_لیاقت؟ معلومه! لیاقت غصه های زندگی رو ندارم.
لیاقت خنده دارم.
عشق دارم.
: من عاشقتم!!
_ تو یه حروم زاده ای عزیزم.
......
قهوه میان انگشتانم آرام لم داده بود.
هر ثانیه برایم بخار میشد.
با صدای ملایم خطاب به صاحب کافه گفتم:
_ ببخشید؛ قهوه زهرمار دارد؟
چشم هایش دو تا بود، دوتای دیگر هم قرض گرفت.
+ شرمنده متوجه منظورتان نمیشوم؟!
نباید هم بشوی..
زندگی همه جایش را برایم زهرمار پاچیده است.
قهوه طعمی ندارد.
حرارت فنجان حس کردنی نیست.
+ خانم؟ با شمام!
به چشم هایش نگاه کردم.
سالم.
زخم نخورده.
اشک نریخته.
+خانم!
_ آه ببخشید . بله زهرمار را میگویم؛ قهوه تلخ است؟
+ اها بله تلخ است.
یک لبخند ملیح نسارش کردم.
..
این همه خاطره را با قهوه به توالت میسپارم.
.
.
.
.
@roots.ofme نفیسه خطیب پور_ هنری مسموم
مطلبی دیگر از این نویسنده
یک فنجان چای از لبخند.
مطلبی دیگر در همین موضوع
چطور به صورت خودکار یک دیتاست تصویری برای آموزش مدل های یادگیری عمیق بسازیم؟
بر اساس علایق شما
زن زندگی آزادی(۲)