نفیسه خطیب پور
نفیسه خطیب پور
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

نامه ای به او «۲».

هویجم را ببر جانا
هویجم را ببر جانا


جانای من، سلام.

پاسخی از تو برایم نیامد.

دلگیرم و زندگی سخت است.

اما سعی دارم خودم را جمع و جور کنم.

آن قدر جمع و جور که درون یک جعبه ی کوچک جا شوم.

و شاید این تنها راه حل فرار از بدبختی هایم باشد.

کسی چه می داند.

شاید جعبه مرا بلعید.

و شدم تُرد ترین خیار دنیا.

که صدای خٍرچ خٍرچ کردنِ پوسته اش را همه بشنوند.

شاید هم داستان دیگری ورق خورد و من درون جعبه را یک‌ خانه ی چروکِ دوست داشتنی دیدم.

و همان جا ماندم.

و همان جا دفن شدم.

با یک قبرِ سبز،

در قابِ طلوعِ نارنجی.

و پرتغالی حسودی کُنَد،

و من از آن دنیا لبخند بزنم‌.

کسی چه می‌داند.

به هر حال از اخرین غروبِ بدونِ تو ، اتفاقِ شادانه ای برای رخ دادن پیش قدم نشد.

و من از دست رفتگان که نه، اما از دلباختگان شدم.

و شاید باور نکنی جانا،

به تو بد محتاجم.

تازه فهمیده ام.

و این احتیاج از هر لازمه ای ، لازم تر است.

اگر توانستی، و تمایل داشتی برایم بنویس.

من که هر چه بادا باد میگویم.

و این واژه ها پشتِ هم سوار می شود.

سوار می شود و یک سوار کاریِ خارق العاده دارد.

از آن تماشایی ها و تشویق بگیر های روزگار،

که دست ها را بر هم می کوبد،

و قلب ها را به تپش می اندازد.

اما نمی دانم تا چه قدر تاثیر گذار بوده ام،

اصلا تاثیر گذار بوده ام؟

جانا تو باید بگویی،

این بار تو باید بگویی.

نمی دانم که چه طور نامه هایم را می خوانی.

نمی دانم با کدام لحن و کدام گامِ صدا جانای من را می خوانی.

به هر نحوی تصور من از تو زیباست.

و تو زیبایی هستی که خواستن دارد.

اگر خودت نه، پس دست هایت.

و اگر دست هایت نه، چشم هایت.

و اگر آن را هم دریغ کردی،

هوایت را بده.

خودِ معنای آنچه باید.

دلم برایت لک زده جانا.

لکی به شیشه ی عشق و عاشقی و یک چنگ به تنِ بی رمقِ این روز ها،

که چِرک نه، دل چرکین است.

غم دارد و هزار سودای بنفش.

بنفشی از جیغِ شغال.

شغالی که نوازش می خواهد.

نیمه شب از راه می آید جانا و من،

بدون تو،

هیچم.

نفیسه خطیب پور.

@roots.ofme



دلنوشتهزندگیعشقدنیاجانا
I am talking to you to express my existence with words, maybe this is my liberation. پیج نقاشی هام: feelnafis@
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید