زندگی تنها در 《 خواستن》 است که معنا میابد!
هیچ امید واهی یا رویایی سترگ، ما را به زیستن شورمندانه وادار نمیکند جز ؛ 《خواستنِ 》آنچه که به جد و یقین درمییابیم که تنها [برای زیستن] ، "آن خواستنی" ضرور است و بس :)
در نیروی خواستن، حقیقتی بی رحم و باشکوه نهان است : فراروی از خویشتن.
"مادامی که انسان به قدرت اراده نکرده باشد، ذات خود را درنیافته است و از این حیث، وابسته به نیروهای خارجی و بیگانه ای است که در معنا، غیر اصیل بودن یا خودبودگی نبودن و از خودبیگانگی را به ذهن متبادر میسازد.نیچه"