به نام خدا
رژان تک فرزند خانواده کاکاوند می باشد که خانواده اش از نظر مالی افرادی پولدار هستند.پدر و مادرش اشکان و اتیه در خانه بخاطر مسائلی همیشه با هم درگیر بودند و دعوا و جدالی همیشه در خانه شان بود.
که یک روز پدرش در اتفاقی در رستورانی با زنی به نام لاله آشنا می شود، و تحت تاثیر طاهر فریبنده اش قرار میگیرد و تصمیم میگیرد، با او ازدواج کند.
و به اتیه خیانت میکند، قافل از اینکه لاله چه تله ای برایش آماده کرده است، دینارا با مردی به نام رامبد که معشوقش بود نقشه اش را در میان میگذارد تا که اموال و ثروت اشکان را بالا بکشد.
از طرفی دیگر با وجود اینکه آتیه با شوهرش اختلاف داشت ولی باز هم او را از صمیم قلب دوست داشت. وقتی این خبر را میشنود از فرط شوک سکته میکند و جان میسپرند.
آنها جنازه او را در خانه بی جان پیدا میکنن اما دیگر دیر شده بود و او جان سپرده بود با وجود اینکه اشکان این خبر را شنیده بود ولی آنقدری که با لاله مشغول شده بود همه چیز از یادش رفته بود.
همه ی این ها باعث تنها و نابود شدن رژان میشود، آنکه مادرش را از دست داده بود و از همه مهم تر بی غیرتی پدرش.
اشکان تعداد زیادی از زمین هایی که تا به الان به نام خود بود را به نام لاله گذاشت و رمز های کل قافصندوق ها و ... تنها یک کارخانه ماند که لاله این کارخانه که میراث بود را
نیز به نام خود میخواست پس از اینکه کارخانه را کسب کرد با رامبد نقشه را در میان میگذارد که اشکان را به قتل برسانند.
آنقدر راحت همه ی موانع را از راه بر میدارند و تنها یک چیز جلو راه لاله میماند رژان بی جان و بی احساسی که با مرگ هیچ مشکلی ندارد.
لاله او را مشکل ساز نمیدید ولی او را اضافی میدید پس تصمیم به این گرفت که او را بفروشد تا سود بیشتری دریافت کند.
رامبد که هر کاری از دستش می آید را برای لاله انجام میداد قبول کرد که او را به عرب ببرد تا که او را به فروش برساند.
آنجا یک شکنجه گر معروف به نام سامیار که به طور عجیبی تشنه به شکنجه دادن رژان شده بود برای آنکه او را کسب کند 2 میلیارد پول را گذشت
پولی که هیشکس در آن مجلس حاضر نبود او را پرداخت کند
حال چه سرنوشتی در انتظار رژان است؟ آیا درد را میتوان با عشق مخلوط کرد؟
ژانر: غمگین / اجتماعی / عاشقانه