ویرگول
ورودثبت نام
??ریما کریمی??
??ریما کریمی??
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

عشقی هست از جنس درد سخت و البته تلخ

رمان: درد و عشق
رمان: درد و عشق

به نام خدا.

رژان دختری است که خانواده اش از نظر مالی افرادی پولدار هستند، پدر و مادرش اتیه و اشکان به خاطر بعضی مسائل با هم اختلاف داشتند و اکثر اوقات در خانه آنها دعوا و جدالی در راه بود.

و پدر و مادرش با هم کنار نمی آمدند ! که یک روز پدرش به صورت اتفاقی در رستوران با یک زنی به نام لاله آشنا میشود.

و ازش خوشش می آید بخاطر آنکه چهره ای فریبنده و زیبا داشت مجذوب آن شده بود.

و تصمیم میگیرد، با او ازدواج کند و به لاله خیانت میکند؛ قافل از اینکه لاله چه تله ای برای او آماده کرده است. لاله با مردی به نام رامبد که معشوقش بود نقشه اش را در میان می گذارد؛ تا همه ی دار و ندار اشکان را بالا بکشد.

و از سویی دیگر با وجود انکه اتیه و اشکان بخاطر مسائلی اختلاف داشتند، آتیه باز هم از صمیم قلب خود اشکان را دوست میداشت و وقتی فهمید اشکان به او خیانت کرده است.

در جا می ایستد و از فرط شوک سکته میکند و همانجا در جای خود جان میسپرد.

حال نه رژان میتواند کاری بکند و نه اشکانی که برایش مهم نیست و با لاله مشغول است.

همه ی اینها باعث تنها و عذاب رژان میشوند و اشکانی که قافل از دختر و همسرش که فوت شده است؛ با وجود اینکه حتی یک هفته از فوت آتیه نمیگذشت او با لاله عقد کرد و همه ی این دردها از دست دادن مادرش و از همه بدتر انکه پدرش انقدر بی غیرت باشد، باعث میشود که هر روزش را با اشک بگذراند.

از طرفی دیگر لاله خوب مغز اشکان را به بازی گرفته است و تعداد زیادی از زمین ها را به نام خود کسب کرده و تنها یک کارخانه مانده که او را نیز میخواهد به نام خود باشد.

بعد از اینکه او کارخانه را کسب کرده به کمک رامبد اشکان را به قتل میرساند و همه ی دار و ندار خانواده کاکاوند مال او میشود.

تنها رژان افسرده ای مانده که حتی توان اشک ریختن را ندارد، و عذابش را هیچگاه کسی نداند،

لاله که رژان را سنگی جلوی راهش نمیبیند فقط برای کسب پول بیشتر تصمیم میگیرد او را بعد از اتمام نقشه اش بفروشد !

مردی به نام سامیار که شکنجه گری ماهر بود زمانی که او را دید که چگونه چشمان بی حسش بی تفاوت به اطراف مینگریستند تحریک شد که او را برای شکنجه دادن بخرد ؛ سامیار برای آنکه او را کسب کند،حدود 3 میلیارد پول (یا خداا) را بخاطر رژان پرداخت کرد و هیچکدام از مردمان عرب نتوانستند به این حد بخاطر دختری مثل رژان پول دهند و او را بی ارزش میدانستند.

چه سرنوشتی در انتظار رژان میباشد؟ آیا عشقی در راه است؟ شاید عشقی از جنس درد ...



درداتیه اشکانپدر مادرشکسب پول
روزی از عشق دلم سوخت که خاکستر شد بعد از این سوز به هر سوز جهان می خندم خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است کارم از گریه گذشته به آن میخندم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید