ماجرای خریدن ماشین تا رانندگی فرزندم

سلام

بچه که بودم همیشه دوست داشتم ماشین داشته باشم ولی چون مادرم فوت کرده بود پدرم زیاد توجه نمی‌کرد سال‌ها گذشت ومن درسم تمام شد رفتم سر کار وتصمیم گرفتم ازدواج کنم بعد از چند سال که مشغول کار بودم ازدواج کردم فرزند اولم پسر بود خیلی خوشحال بودم وبا خود میگفتم بزرگ شود وبرای او ماشین بخرم 14 ساله بود رانندگی با ماشین یاد گرفت در سن 16سالگی برای او ماشین خریدم هیجان رانندگی زیاد داشت به طوری که در هنگام رانندگی عشق او سرعت بود همیشه به او میگفتم با احتیاط رانندگی کن میگفت من عشق سرعت هستم تا اینکه یک روز مامورین دوطرف کوچه مارو بسته بودن تا اورا دستگیر کنند ساعت 6غروب بود باحکم قضایی وارد حیاط شدند واورا با ماشین بردند پارکینگ توقیفی وبا او مصاحبه کردند وگفتند چرا درخیابانها لایی کشی ودنده عقب میروی اوهم دفاعیاتی از خودش ذکر کرد بطوری که تیتر روزنامه ها وسایت های معتبر شدته بود اگر در گوگل سرچ کنید راننده 17ساله شیراز کلیپ او موجود هست بالاخره بعد از دوماه ماشین او به دستور قضایی آزاد شد تا اینکه برای جلوگیری از خطرات اورا به فدراسیون اتومبیلرانی شیراز از استان فارس معرفی کردم همیشه مقام اولی مال خودش بود یک روز با هم بحث کردیم او مرا سوار ماشین کرد طوری لابلای ماشین ها توی خیابان میرفت که من مرگم جلو چشمام دیدم وبعد از آن دیگه همراه او جایی نرفتم والان هم همیشه به او یاد آور میشوم که سرعت را رعایت کند