در این مقاله براساس تجربه خودم، می خوام 6 متریک مهمی رو که هر کسب و کاری باید برای اندازهگیری موفقیت و بهبود عملکرد خود مانیتور کنه رو بگم:
۱- نرخ تبدیل (CR%)
«نرخ تبدیل» (Conversion Rate) به میزان تبدیل بازدیدکننده به مشتری، لید یا هر تبدیلی که مدنظر شماست گفته میشه.
به بیانی دیگه سادهترین و مهمترین متریکیه که میگه چه تعداد بازدید کننده از وب سایت شما به مشتری تبدیل میشن؟
میانگین مبلغی است که یک مشتری هنگام عبور از قیف فروش شما و تکمیل خرید برای اولین بار خرج میکنه. مثلا، اگر مجموع درآمد شما در یک ماه ۵۰ میلیون تومان به ازای ۱۰۰ سفارش باشد، به این معنی است که – به طور متوسط – ارزش هر سفارش در آن ماه ۵۰۰ هزار تومان
هزینه جذب مشتری جدید چقدره؟
به ازای هر دونه مشتری که وارد سازمانتون میشه چقدر هزینه کردین؟ در واقع هزینه به ازای هر کلیکه.
کل هزینه فروش و بازاریابی، تمام هزینه های برنامه و بازاریابی، حقوق، کمیسیون ها، پاداش ها، سربار مربوط به جذب سرنخ های جدید و تبدیل اونها به مشتریان رو شامل میشه.
کاهش CAC به این معنیه که کسب و کار پول رو به طور موثرتری خرج می کنه و باید بازدهی بالاتری رو در سود کلی خودش شاهد باشه. اگر برنامه بازاریابی ورودی شما موفق باشه، نیازی نیست منابع زیادی رو صرف تبلیغات برای ایجاد سرنخ های نامناسب اختصاص بدین.
چند مشتری برای انجام خریدهای تکراری بر میگردن؟
به عبارت دیگه نرخ ریزش مشتری، درصد از مشتریانی است که از محصول یا خدمات شرکت شما در یک بازه زمانی خاص استفاده نکردهاند و با تقسیم تعداد مشتریانی که در آن دوره از دست دادهاید بر تعداد مشتریانی که در ابتدای آن دوره داشتید؛ به دست میآید.
بازگشت سرمایه (ROI) هزینه تبلیغات شما چقدر است؟
می توانید ROAS را برای کل هزینه تبلیغات خود محاسبه کنید و آن را با درآمد کل خود مقایسه کنید، یا می توانید هزینه و درآمد یک منطقه خاص را هدف قرار دهید. تعداد کمی خدمات رایگان و پولی بصورت آنلاین وجود دارد که می توانند به شرکت ها در پیگیری ROAS کمک کنند. این خدمات بسیار حیاتی هستند زیرا به شرکت ها اجازه می دهند تعداد و اهداف قابل دستیابی را تعیین کنند.
تقریبا میتونم بگم استراتژیک ترین متریک اینه که یک مشتری در طول عمر خود در مقایسه با هزینه به دست آوردن خودش چقدر درآمد ایجاد می کنه؟
نسبت ارزش طول عمر مشتری به هزینه جذب مشتری (CLV/CAC) یک معیار مهم برای هر E-commerce هست. اساساً مشخص میکنه که در مقایسه با هزینه به دست آوردن مشتری چقدر می تونید از مشتری انتظار کسب درآمد داشته باشین.
نسبت بالای CLV/CAC ایده آله زیرا به این معنیه که شما از هر مشتری درآمد بیشتری نسبت به هزینه ای که برای به دست آوردن اون هزینه می کنید، ایجاد می کنید. این یک شاخص قوی برای فرایندهای صحیح در توسعه کسب و کار هست که احتمالاً در بلندمدت سودآور خواهد بود. از یه طرف دیگ، نسبت CLV/CAC پایین نشون میده که هزینههای جذب مشتری در مقایسه با درآمد حاصل از اون مشتریان بسیار زیاده.
با مانیتورینگ نسبت CLV/CAC به صورت مداوم، میتونید روش هایی را برای بهبود در استراتژیهای جذب مشتری و حفظ مشتری کسب و کار شناسایی کنین. برای مثال، ممکنه متوجه بشید که برای افزایش ارزش طول عمر هر مشتری و بهبود نسبت CLV/CAC، باید بیشتر بر حفظ مشتریان فعلی یا همون ریتنشن تمرکز کنید.
شما چه متریک هایی رو در کسب و کارها در صنایع مختلف با اهمیت میدونید؟