در حقیقت این مجموعه شامل دو داستان از نویسنده شهیر روسی داستایوفسکی بزرگ می باشد که در کتابخانه الکترونیکی طاقچه به صورت یک کتاب با نام یادداشت های زیر زمین و شب های روشن آورده شده است
داستان های فئودور داستایفسکی علاوه بر بعد عاطفی و اجتماعی خود متاثر از فلسفه های مختلف نیز بوده که در این دو داستان هم ریشه هایی از فلسفه گنجانده شده است
در داستان اول که یادداشت های زیر زمین نام دارد بیشتر به نظر می آید که داستایوفسکی داستان زندگی شخصی خود را روایت می کند در مورد فردی چهل ساله است که بعد گرفتاری های زیادی که از سر گذرانده است و به دلایل متفاوتی به انزوا کشانده شده است و در یک زیر زمین زندگی می کند این داستان بیشتر تم روانشانسی دارد شخصیت اصلی این داستان فردی منزوی است او شکاک است و نسبت به همه چیز جامعه از انسان ها گرفته تا قوانین طبیعی معترض است اما نهایت کاری که می کند این است که خود را به گوشه ای از زیر زمین که نماد از منزوی شدن است می کشاند و تنها کاری که در راه اعتراض هایش انجام می دهد نوشتن چند یادداشت می باشد
همچنین داستان دوم که شب های روشن نام دارد شخصیت اصلی داستان پسری احساساتی می باشد که به دنبال فردی برای صحبت کردن می گردد و از زندگی عادی و ملالت آور خسته شده است در این شرایط به طور اتفاقی با دختری برخورد می کند که منتظر معشوقه اش می باشد در حالی که معشوقه او مدت هاست که بر سر قرار های خود حاضر نمی شود در شرایطی که دختر منتظر است فردی مست به سراغ دختر می آید و شخصیت اصلی داستان دختر را نجات می دهد
داستایوفسکی نویسنده روشنفکری بوده که در دوران زندگی اش تاوان نوع زندگی و تفکر و ایده هایش را به بدترین شکل داده است و سال ها در رنج و کار اجباری و دست و پنجه نرم کردن با بیماری های مرگبار گذرانده و هیچوقت روی آرامش به خود ندید به جز مدت زمانی تازه با همسر دوم خود آنا برخورد کرد همواره در قرض و بدهی و رنج بیماری بود می شود گفت تعداد زیادی از رنج هایی که شخصیت های اصلی داستان هایش نشان داده می شود برگرفته شده از سختی های زندگی خود داستایوفسکی بوده است به همین دلیل اکثر شخصیت هایش واقعی به نظر می آیند و خواننده به راحتی می تواند با این شخصیت ها همزاد پنداری کند
بخش هایی از متن کتاب:
آه چه خوب میشد اگر آدم میتوانست حتا برای مدت کوتاهی هم که شده، کورکورانه، بدون فکر کردن، بیآنکه دنبال علتش بگردد، ضمن کنار گذاشتن هرگونه آگاهی درونی، خود را بهدست احساسش بسپارد!
مسایلی وجود دارند که شخص حاضر نیست آنها را حتا به خودش اعتراف کند. هر آدم شرافتمندی در طول عمرش بهاندازهٔ کافی از اینگونه خاطرهها در ذهنش تلنبار کرده است. حتا میگویم فرد هرقدر شرافتمندتر باشد، تعداد این خاطرهها به همان نسبت زیادترند
این متن را برای شرکت در چالش مهر طاقچه نوشتم