ویرگول
ورودثبت نام
فرانک رضائی
فرانک رضائی
فرانک رضائی
فرانک رضائی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

برای سرد کردن چایم، عجله می کردم

عجله داشتم همیشه دوست داشتم جلوتر از بقیه راه بروم از مغازه ها دورتر می شدم و به آنها نگاهی گذرا داشتم
من در خیابان ها به دنبال چه چیزی بودم
ساعتم را نگاه کردم دستم بود، انگشترم وسط انگشتانم جایی برای خود باز کرده بود
گوشواره هایم چپ راست می رفتند تا صدای خود را بهتر به گوش هایم برسانند
کفش هایم جلوتر از پاهایم راه می افتادند
یک کفشم این خیابان، کفش دیگرم خیابان دیگر
چراغ ها برایم بوق میزدند، که ایست کنم
نمی توانستم باییستم من عجله داشتم
کجا می رفتم، همان کافه ای که روی درش نوشته بود، بیایید در من چای بخورید
عجله که داشتم نمیدانستم که چای دارم یا قهوه
کجا میرفتم نمیدانم بلند شدم که راه بیوفتم
چایم را سرد کرده بودم یک کاغذ کنار میزم گذاشتم داخلش نوشتم که( من عجله داشتم چایم را نخوردم،اگر شما چای سرد دوست دارید،میل کنید این چای را برای شما گذاشتم)

فرانک رضائی

۱
۰
فرانک رضائی
فرانک رضائی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید