سلوی
سلوی
خواندن ۸ دقیقه·۴ سال پیش

جامعیت، شرط لازم تخصص

رضا پیامی

با گسترش روش رجالی در مکتب نجف، فقه معاصر با کمبود روایات صحیح، فربه‌تر شدن اصول عملیه و ضعف در جمع‌بندی عرفی و دلالی فروع مواجه شد. اما تحقیقات اساتیدی همچون آیت الله سیدموسی شبیری، آیت الله سیداحمد مددی، آیت الله سیستانی (ادام الله ظلهم) و ... موجب تنقیح «روش فهرستی» شد. روشی که نه تنها علم رجال و سند شناسی را بسیار واقع بینانه‌تر کرد، بلکه تأثیرات ملموسی در «فقه» گذاشت. طبعاً فقیهی که با تاریخ تدوین کتب آشنا باشد، فهم عمیق‌تری نسبت به سند و حتی دلالت روایات پیدا می‌کند. چه، به فراست تشخیص می‌دهد که در روایت الف تصحیف اتفاق افتاده و یا اینکه بر اساس قرائن، مراد جدی از فلان لغت چیست.

این صرفاً یک نمونه از تأثیر علوم بر یکدیگر است. فی المثل داشتن نظر اجتهادی در کلام هم می‌تواند روی بنیان‌های اصولی فقیه تأثیر گذار باشد. کما اینکه زبان شناسی، تفسیر قرآن و ... هم روی فقاهت فقیه مؤثر هستند. آن فقیهی که در تمام این فنون دستی بر آتش داشته باشد، یک نمونه برجسته از «فقیه کلاسیک» است.

اما آنچه امروزِ انقلاب اسلامی می‌طلبد، حتی به چنین فقیه ذوالفنونی هم خلاصه نمی‌شود. بلکه فقیه تراز انقلاب اسلامی، یک مجتهد و راهبر اجتماعی است که حتی می‌تواند جامعه کفر را هم مدیریت کند. پس باید او در اقتصاد، سیاست، جامعه شناسی و به طور کلی علوم انسانی نیز دستی بر آتش داشته باشد. این آشنایی به او بصیرت‌هایی می‌دهد که بتواند دین شناسی و فقه مترقی‌تری داشته باشد.

یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های دین شناسی و سپس نظام سازی، دقیقاً همین جاست. جایی که طلبه و فاضل جوان حوزوی خود را با انبوهی از زمینه‌های علمی مواجه می‌بیند. یک روش ساده برای حل این معضل، «تقلید» در این زمینه‌های مختلف است. یعنی بگوییم در زمینه اقتصاد، متخصصین اقتصاد نظر بدهند! حال آنکه متخصصین اقتصاد گاهی برای یک مسئله واحد، جواب‌های بسیار متفاوتی می‌دهند. برفرض که بار آشنایی با موضوعات اقتصادی (و به طور کلی علوم انسانی) را از دوش خود برداشتیم؛ با تفسیر، کلام، رجال و ... چه می‌کنیم؟ اگر فقیه نظام ساز در رجال، تفسیر، کلام و ... نتواند بین اقوال مختلف داوری کند و در صورتِ ضرورت، ابداع جواب کند، چطور می‌تواند تئوری‌هایی برای اداره شؤون مختلف جامعه بدهد؟ چه رسد به اینکه بتواند جامعه را، راهبری کند.

اینجاست که می‌بینیم یک نزاع بی پایان بین متخصصین حوزه‌های مختلف شروع می‌شود. متخصصین زمینه‌های مختلف داعیه‌دار دین شناسی و نظریه پردازی می‌شوند و به جای اینکه به سراغ آشنایی با دیگر زمینه‌ها بروند و مسئله خود با سایر تخصص‌ها را حل کنند، مدام مشهورات زمینه خود را بلندتر فریاد می‌زنند و تصور می‌کنند که «تمام مسئله» این است که لشکری از محققانِ پا به رکاب ندارند که با ابزار تخصصی ایشان، همه مسائل را حل کند. هر متخصصی، خود را «دین شناس» می‌داند. حال آنکه فهم جامع از دین، خیلی فراتر از تخصص محدود اوست. حتی شاید به خاطر عدم تسلط روی دیگر تخصص‌های تأثیرگذار، به راحتی نتوان این فرد را در زمینه‌ای که سال‌ها به آن مشغول بوده است متخصص دانست.

چه باید کرد؟

هیچ یک از زمینه‌های علمی، باطل محض نیست. بلکه هر کدام بصیرت‌هایی به محقق می‌دهد. اخذ یا رد کامل پارادایم‌های غالب در تک تک زمینه‌های تخصصی و متناسب کردن سایر زمینه‌ها بر اساس این اخذ یا رد، به انحاء مختلف آزموده شده است. پس ساده سازی مسئله و نادیده گرفتن ابعاد مختلف علمی آن، هرگز نمی‌تواند منجر به تولید نظریاتی شود که در عمل جوابگو باشد. اینکه بگوییم تو فقط فلسفه بخوان و در پارادایم غالب آن متخصص شو تا بعد از آن به «دین شناسی» نائل می‌شوی و تمام مسائل عالم را حل کنی و متقن‌ترین نظام‌های علمی را بسازی همان قدر باطل است که بخواهیم با «فقط اصول(به حمل شایع) خواندن» نظام سازی کنیم. و به جای فلسفه و اصول، بگذارید فقه، علوم انسانی، تفسیر، کلام، تاریخ و ... تا این گزاره تکثیر شود.

پر واضح است که دشواری و زمان‌بر بودن آموختن علوم مختلف توجیه مناسبی برای تکرار راهی که به شکستش یقین داریم نیست. پس اولین گام، قطع امید از جایی است که نباید امید داشته باشیم. بی جهت به خود تلقین نکنیم که «اگر در فلان تخصص ۲۰ سال ممحض شوی،‌ در انتهای کار به شکلی معجزه‌گون می‌توانی عالم علم و عمل را متحول کنی! می‌توانی نشان دهی که تمام سال‌هایی که دیگران برای مطالعه در سایر تخصص‌ها گذاشته‌اند،‌ بطالت محض بوده است.»

به عنوان محقق فقه، وقتی می‌بینیم که رویکرد رجالی دچار مشکلات جدی است، دیگر معنا ندارد که به جای ترمیم این مشکل، روی «روش فقهی» تأکید کنیم. بلکه باید رفت و پیچ و مهره‌های رجال را باز کرد در آنجا عمر گذاشت و با دست پر به زمین فقه برگشت. ایضاً وقتی می‌بینیم در خصوص قرآن و تفسیر ما حتی یک دور، کل قرآن را فهم و تدبر نکرده‌ایم، دیگر معنا ندارد که مشهورات عمدتاً بی پایه در مورد قرآن را مبنای دین شناسی قرار دهیم1. این، شرطِ لازم برای دین شناسی و نظام سازی است.

آیا این کار سخت است؟ بله سخت است! خیلی هم سخت است. دقیقاً به همین خاطر هم هست که بسیاری از متخصصان علی رغم توفیقات فراوان در زمینه تخصصی خود، در این استوا ناموفق بودند. آن کسی که می‌خواهد یک مکتب علمی بسازد باید این جرأت، توان و ایده را داشته باشد که پیچ‌های تمام این حوزه‌های علوم را باز کند، بین اقوال مختلف داوری کند و جواب‌های جدید ابداع کند و یک «دستگاه علمی همگن» بسازد. این امر، اجتناب ناپذیر است.

اما روش‌هایی برای ساده‌تر کردن این مسیر وجود دارد. خیلی از این تدقیق‌ها مبتنی بر یک ایده و بینش قبلی است که به فقیه این انگیزه را می‌دهد که حدس خود را تعقیب کند و به یافته علمی برساند. اینجاست که شأن ایده پردازان و بینش‌های بلندی را که در اختیار می‌دهند، دانسته می‌شود. فی المثل امام خمینی(ره) با بینشی که داشت توجه اهل علم را از عبادیات صرف به سمت وجوه اجتماعی و سیاسی اسلام معطوف کرد و باعث شد به یک باره استفاده ما از قرآن چند برابر شود. قرآن، قبل و بعد از انقلاب خمینی (ره) دو کتاب متفاوت است. در روایات هم، این بینش باعث تولید نظریه «انسان ۲۵۰ ساله» شد و تازه آنجا بود که فهمیدیم کار علمی ائمه هم چه وجوه سیاسی پررنگی داشته است! در واقع با انقلاب خمینی(ره) ما فهمیدیم که لایه سیاست که اتفاقاً در روایات و فقه هم بسیار تأثیر گذار است را اصلاً نفهمیده بودیم!

در واقع فقیه ایده پرداز، دغدغه اولش این است که یک تصویر منسجم و هماهنگ از دین به دست بدهد. نه اینکه بخواهد با ساده سازی‌های غیر عرفی چشم بر حوزه‌های مختلف علم و مسائل آن ببندد و به خیال کار عمیق علمی، صرفاً در یک نقطه حفاری کند. آن هنگام که این تصور کلی به شکل اجمالی در ذهن او نقش بست، شروع به حرکت و تکمیل استدلال‌ها می‌کند.

شاید حتی در ابتدای این حرکت برخی از این نقاط چندان واضح نباشد. چنانکه بر ادله ولایت فقیه حضرت امام(ره) نیز اشکالات فنی وارد شد. لکن گذشت زمان و پر شدن سلول‌های خالی استدلال نشان می‌دهد که تا چه اندازه این ایده قوی و مستحکم بوده است. شاید تمام کسانی که سراغ جامعیت و ساختن ایده‌های کلی رفته‌اند به نتیجه نرسیده باشند، اما مسیر تعمیق در یک نقطه، نه تنها قطعاً به دین شناسی نمی‌رسد بلکه حتی شاید به رأی صائب در همان زمینه تخصصی هم نرسد. تاریخ علم، پر است از ایده پردازانی که متخصصین یک فن، بعدها به حقانیت ایده او در فن تخصص خودشان اعتراف کرده‌اند.

دیگر جنبه تحسین برانگیز فقیه ایده پرداز، این است که بداند از کجا شروع کند. چون زمینه‌های مختلف علمی آنقدر فراوانند که عملاً ممکن نیست که او بعد از مطالعه تمام آن‌ها بخواهد ایده جهان ساز خود را ارائه کند. کما اینکه امام خمینی(ره) هم در علوم انسانی تخصص نداشت! پس فقیه ایده پرداز، از نقطه‌ای بخصوص ایده‌ای را می‌سازد و بعد با سایر حوزه‌های علمی نسبت‌گیری می‌کند. در اسلام، مشخصاً چنین شأنی به شکل انحصاری برای قرآن ثابت شده است. لذا در طی سالیان اخیر، «مکتب علمی مشکات» سعی کرده است ایده‌های جهان ساز خمینی(ره) را که خود برگرفته از قرآن است بر اساس این کتاب امتداد بدهد و امروز می‌توان گفت که به تصویری منسجم و هماهنگ رسیده است. تصویری که برای ارائه کامل، نیاز به زمان دارد.

تدقیق فقه قمی بر فقه نجفی در خصوص روش رجالی و فهرستی یک نمونه از حرکت‌های برخاسته از سنت اصیل حوزوی در بررسی‌های فنی است. اتفاقی که باید تکثیر می‌شد تا به ساختن «دستگاه همگن» نزدیک شویم. فلذا در این سال‌ها تحقیقات و پروژه‌های علمی متعددی انجام شد تا مشابه گره گشایی علمی از رجال، در سایر نقاط بحرانی هم تولید علم صورت بگیرد. ناگفته پیداست که خیلی از این موضوعاتِ مورد بازبینی، جزو مشهوراتی حساب می‌شود که هر چند ادله کافی ندارند، اما از حمایت متعصبانه‌ای برخوردارند. برخی از حوزه‌ها هم که فعالیت علمی در آن‌ها قریب به تأسیس است.

هر یک از شماره‌های سلوی، زاویه‌ای از این دستگاه را نمایان خواهد کرد. چه، در افق نظام سازی باید تکلیف «جایگاه قرآن»، «روش استظهار از آن»، «ساختار قرآن»، «نقش عمل در فقه»، «تأثیر گزاره‌های کلامی بر فقه»، «اصول مهذب»، «نسبت‌گیری با علوم انسانی»، «چگونگی تحقق فقه» و دهها مسئله دیگر روشن شود.

ممکن است در هنگام پرداختن از منظری خاص به این تصویر هماهنگ، اصحاب سایر تخصص‌ها احساس کنند که منظر تخصص‌شان نادیده گرفته شده است. اما باید صبور بود تا این وجوه مختلف کامل شوند. فی المثل وقتی در مورد استنباط از قرآن در خصوص راهبری جامعه سخن گفته می‌شود، ممکن است اصحاب علوم انسانی تصور کنند که این نظریات ما قبل مواجهه و نسبت‌گیری با سؤالات بنیادین در علوم سیاسی و جامعه شناسی است. حال آنکه چنین نیست و در واقع آن منظر لحاظ شده است و اصلاً علوم انسانی اسلامی، به همین معناست که وجود دارد و نه اینکه از ساختار علوم انسانی در غرب شروع کنیم و برای جواب‌های ایشان، استدلال‌هایی از قرآن و روایت بیاوریم. از همین جا معلوم می‌شود که سلوی هر چند زاده‌ی حوزه است، اما باید به سایر مجامع علمی هم پر بکشد و مکتب علمی همگن و گسترده مشکات را در حوزه‌های علمی مختلف ارائه کند.

در همین راستا در پرونده ویژه اولین شماره به سراغ یکی از موضوعات حساس فقه، یعنی قیاس رفته‌ایم. تلاش شده است تا به سنت علمی اصیل حوزوی، بر اساس فحص در منابع و غور در اقوال علماء به تأمل و تدقیق بپردازیم. طبعاً هنوز جای مباحثه و گفتگوی علمی وجود دارد و مشتاقیم تا صاحب نظران، نکته سنجی‌های خود را با ما درمیان بگذارند.

علاوه بر نسخه مکتوب سلوی، کانال مجله به نشانی @salvamag نیز ظرفیت خوبی برای مباحثات و مناظرات علمی فراهم کرده است تا به سنت اساتید معزز، گفتگو و گعده‌های علمی در فضای مجازی نیز پیگیری شود.

1. در خصوص قرآن یک نکته بیشتر این است که بدون قرآن شناسی، هر گونه دین شناسی (حتی به شکل ناقص) ممتنع است.

سلویمشکاتجامعیتفقیه ایده پردازطلبه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید