سلوی
سلوی
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ سال پیش

شناخت تکوین عالم در آینۀ تکوین


بسم الله الرحمن الرحیم

محمدعلی مفیدی

برای کسی که بخواهد اولاً فهم دقیقی از دین داشته باشد و ثانیاً بتواند آنچه از مقاصد و احکام دین در فقاهتش یافته را در جامعه تحقق بخشد لازم است که کتاب تکوین عالم و نظام روابط آن را به خوبی فهم کرده باشد. توضیح این که پیاده سازی بایدها و نبایدها یا به عبارتی اقامه دین، به فهم هست‌ها و نیست‌های این عالم گره خورده است. مثلاً نمی‌توان نماز را در جامعه اقامه کرد بدون آنکه شناخت درستی از دستگاه وجودی انسان و جامعه انسانی داشت. کسی که نمی‌داند انسان نسبت به چه چیزهایی اشتیاق دارد. و از چه چیزهایی بی‌زار است، نیازهای اساسی انسان چیست، در مقابل چه چیزهایی خاضع و فرمانبردار است و ... نمی تواند مردم را به نماز مشتاق و در نتیجه نماز را در جامعه اقامه کند. هرچند احکام نماز را به تمامه استنباط کرده باشد. لذا فقیه چاره‌ای ندارد جز آنکه علاوه بر فهم نظام تشریع، نظام تکوین عالم را نیز مورد فقاهت قرار دهد.

در نوشتار قبل1 معلوم شد از آنجا که تشریعات خداوند بر اساس ویژگیها و شرایط تکوین عالم است بین تشریعات الهی و تکوین عالم تطابق وجود دارد. لذا از راه‌های رسیدن به منظومه شریعت و فهم احکام آن بررسی و مداقه نظام تکوین عالم است. در این نوشتار می‌خواهیم نشان دهیم که نظام تکوین عالم را نیز می‌توان با نظام تکوین فهمید. بسیاری از حقائق عالم تکوین ورای عالم ماده هستند و دست ما از فهم مستقیم آنها کوتاه است لذا باید راهی را برای فهم این حقائق یافت. حقائقی چون قیامت، عرش، ملائکه و ... . یکی از راه‌های فهم این حقائق ملکوتی، توجه به حقائق ملکی است.

هنگامیکه به قرآن کریم مراجعه می‌کنیم، می‌یابیم اساساً نظام عالم نظام آیه‌ای است: إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتي‏ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون البقرة/164 . یعنی عالم ملک، آیه‌ای برای ملکوت عالم است. لذا خداوند متعال در بسیاری از موارد برای توضیح مسائل دقیق معقول عالم تکوین، به نظام محسوس آن مثال می‌زند و از توضیح نظام تکوین محسوس به نظام معقول عالم نقبی می‌زند. مثلاً برای توضیح چگونگی زنده شدن در قیامت می‌فرماید: وَ اللَّهُ الَّذي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُور فاطر/9 . کما اینکه حقیقت احیاء اموات در قیامت در روایات چنین بیان شده (بحار، ج7 ص39):

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَبْعَثَ أَمْطَرَ السَّمَاءَ عَلَى الْأَرْضِ أَرْبَعِينَ‏ صَبَاحاً فَاجْتَمَعَتِ الْأَوْصَالُ وَ نَبَتَتِ اللُّحُوم‏.

نمونه ای از تحلیل تکوین با تکوین در قرآن

یکی از مهمترین معارفی که فقیه در تکوین عالم باید بداند، نظام حق و باطل است. چرا که می‌توان تمام نظام تکوین عالم را با نظام حق و باطل توصیف و تحلیل کرد. اما دست یابی به احکام این نظام و نسبت بین حق و باطل امری است که به این سادگی در دسترس ما نیست. قرآن کریم با استفاده از خاصیت آیه‌ای نظام تکوین عالم ماده، احکام نظام حق و باطل را در ضمن آیه هفدهم از سوره رعد چنین بیان کرده: أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ. مرحوم علامه طباطبایی در المیزان سه حکم برای حق و باطل با توجه به این آیه بیان می کند1.

حکم 1. بهره‌مندی از حق به میزان استعداد

آبی که از آسمان نازل می‌شود هیچ حد و شکلی ندارد و این بطون اودیه هستند که آب را حد می‌زنند. البته این حدود و اقدار هر چند خارج از فیض نازل شده از آسمان است لکن باز نیز در دایره ملک الهی است. جریان حق و باطل نیز به همین صورت است که حق مطلق از سوی خداوند نازل می‌شود لکن هر شخصی به میزان استعداد خود از این حق بهره‌مند می‌شود لذا هر چه حقیقت و حق است از جانب خداوند است و هرچه حد و کاستی از طرف بنده. لذا در عین اینکه حق از آسمان آمده مطلق است و حد و بطلان از قابل است لکن این قیود و تقادیر نیز همه در ملک الهی هستند. کما اینکه در قرآن کریم نیز همانطور که می‌فرماید: ما أَصابَكَ‏ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ‏ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك‏ نساء/79 . در جای دیگر می‌فرماید: قُلْ كلٌ مِّنْ عِندِ الله نساء/78 .

یکی از ثمرات این حکم در حق و باطل، فهم نظام معرفتی سبیل و صراط است. با اینکه معنای صراط و سبیل به ظاهر یکی است لکن در قرآن هیچگاه صراط بصورت جمع نیامده اما سبیل بصورت سبل نیز استعمال شده است. تطبیق نسبت آب و اودیه در این مسأله چنین می‌شود که «صراط» چون آب از آسمان نازل شده راه حق بدون هیچ قید و اندازه‌ای است و «سبیل»، حق حد خورده به استعدادها یا آب محدود به اودیه است1.

حکم 2. ثبات حق و زوال باطل

در نزول آب از آسمان آنچه بقا دارد و ثابت است آب است که نفع برای مردم دارد و آنچه زایل شدنی است کف است. همچنین در نظام وجودی این حق است که ثبات دارد و باطل و حدود از بین می‌رود. دلیلش آن است که حق از ناحیه خداوند است و باطل از او نیست. کف از آبی که از آسمان آمده ایجاد نشده بلکه بخاطر برخورد با اودیه تولید می‌شود. لذا کف و باطل از قابل است نه مفیض. پس هر آنچه از جانب خداوند باشد ثابت است و نافع و هرآنچه منتسب به ماسوی الله باطل و زوال پذیر این همان معناست که می فرماید: ما عندکم ینفد و ما عند الله باق.

از ثمرات این حکم در بحث تحقق و اقامه دین آنست که معیار تحقق دین را معلوم می کند. اگر تلاش‌های ما صرفاً منجر به تشکیل مجموعه‌ای از قوانین و دستور العمل‌ها یا تنظیم چارت تشکیلاتی یا تهیه ادوات و تجهیزات و... شد، ما دین را تحقق و ثبات ندادیم. چون اینها همه به جهت انتسابشان به غیر خداوند همان کفهایی هستند که زائل می‌شوند. قوانین کهنه می‌شوند، انسان‌ها می‌میرند و منصب‌ها تغییر می‌کنند لکن آنچه می‌ماند ارتباط و اتصال اعمال با خداوند است که ما عند الله باق. لذا هرچند همه این موارد شرط لازم اقامه دین هستند لکن شرط کافی، اتصال کارها به خداوند است. لذا در تحقق دین آنچه از جمع کردن عِده و عُده یا جعل اسناد بالادستی و قواعد و قوانین مهمتر است خالص کردن نیت و قصد برای خداوند است. برای همین هم هست که برنامه و طرح دین برای اصلاح جامعه صرف چند دستورالعمل نیست که هر دست و رو نشسته‌ای بتواند آن را اجرا کند بلکه حجت تطهیر یافته از جانب خداوند و مؤمنین مخلص در شعاع معصوم می‌خواهد. نتیجه این اخلاص یا به تعبیری اتصال به خداوند و انسلاخ از شوائب چیزی جز ثبات و نفع به مردم نیست که و العاقبة للمتقین.

با فهم این مطلب شاید بتوانیم تفاوت میان منطق اومانیستی که انسان را حیوان ابزار ساز می‌داند و تمام تلاشش در تمدن سازی پیشرفت در ابزار است را با تمدن محمدی دریابیم که اصل همت و دغدغه حضرتش تربیت نفوس طیبه‌ای است که با اخلاص پا در میدان عمل نهند. که اگر این عقبه کئود طی شد عقباتی چون برنامه و ابزار و ... آسان می‌نماید. این همان است که در قرآن کریم می‌فرماید: قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ‏ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا. آنچه مهم است تحقق قیام خالصانه و لله است حتی اگر با یک نفر محقق شود. چون ثبات و نفع کار در این اتصال است والا روش انجام کار و مسائل دیگر با تفکر در ادامه طریق حاصل می‌شود. لذا شاید بشود بدون ابزار و عده کافی قیام کرد که كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ؛ لکن بدون اتصال به خداوند و با اتکا به عده و ابزار قیام به ثمر نخواهد رسید که وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ‏ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ.

حکم 3. عارضی بودن و کمال‌بخشی اختلاف در مسیر حق

حکم دیگری که از این مثال معلوم می‌شود آنست که نه تنها حق با حق دیگر معارضه ندارد بلکه آن را در طریق کمالش نیز کمک می‌کند. چه اینکه بازگشت تمام این کثرات به حقیقتی واحد است. و اختلافها ذاتی نیست بلکه عوارضی است که از بین رفته و ثبات ندارد. بخلاف جبهه باطل که اتحادشان زائل شدنی است چون عوارض از بین رفتنی خود که دنیا و ما فیهاست را حقیقت خود دیده‌اند. لذا قرآن جبهه باطل را در دنیا چنین توصیف کرده که بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَديدٌ تَحْسَبُهُمْ‏ جَميعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُون‏ و در آخرت نیز جبهه باطل چنین هستند: كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ‏ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فيها جَميعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُون‏.

البته منظور از عدم تعارض نفی نزاع و تزاحم از عالم ماده نیست که اینها ویژگی‌های لاینفک نظام ماده است. لذا آب را آتش خاموش می‌کند، نبات را حیوان می خورد و... . لکن در پس این نزاع‌ها، تعاون برای وصول به مقاصد نوعیه هر کدام از اینها است. کما اینکه حرکت دو کفه ترازو هرچند به ظاهر متضاد است لکن این هر دو در اطاعت کسی هستند که دنبال تساوی شاهین ترازو، برای وزن کشی است. اَره با چوب به ظاهر در نزاع هست لکن در ورای این نزاع نجاری است که ساخت شیئی را تدبیر می‌کند.

از ثمرات این نکته در اقامه دین آن است که هرچند اشخاص مختلف در جبهه حق به حسب تفاوت‌ها به نحوی حق را بروز می‌دهند و بعضاً این بروزات به شکل متضاد دیده می‌شوند لکن خالصانه در جبهه حق عمل کردن و صبر کردن با وجود همه اختلافات در نهایت پیروزی جبهه حق را رقم می‌زند. لذا در تحلیل حرکت جبهه حق باید نظر را از شوائب، حدود و زبدها به حقیقت ناب جاری جلب کرد. به عبارت دیگر به جای مشغول شدن به وجهه‌ی کف آلود و باطل آن‌ها که «یذهب جفاء» هست؛ حق و آب گوارا و نافع این حرکت را باید دید. از آنجا که باطل بیشتر مقابل چشم و ظاهر است لذا فرد ظاهر بین تنها کف روی آب یا طلا را می‌بیند در حالیکه مؤمنی که نگاهی نافذ دارد می‌تواند حق زیر آن باطل را مشاهده کند پس تفاوت‌های ظاهری او را از پیگیری مجدانه حق باز نمی‌دارد. مثل همان نگاه نافذ و نفس مطمئنه‌ای که ایمان زلال مردم ایران را در سال 42 زیر کف‌های فساد و بی بندوباری و فضای یأس دوران ستمشاهی دید. و پانزده سال بعد جوانان را از عشرتکده‌ها راهی جبهه‌ها کرد. به نحوی که بسیاری از این جوانان ره صد ساله را یک شبه پیمودند.

تحلیل حقیقتی ملکوتی با حقایق ملکی

همانطور که نشان داده شد قرآن کریم با استفاده از مثالی در عالم ملک و تحلیل آن احکامی از حقیقت حق و باطل را بیان کرد. شاید بتوان از همین روش استفاده کرد و با تحلیل برخی حقائق ملکی حقائق پیچیده ملکوتی را نیز تحلیل کرد. مثلاً در توضیح آیه أَ لَمْ تَرَ إِلىَ‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا با توجه به مد و قبض سایه با حرکت خورشید می‌توان موارد زیر را درباره حقیقت موجودات نسبت به خداوند بیان کرد:

اگر سایه را وجود ما سوی الله در مقابل شمس وجود الهی در نظر بگیریم؛ سایه، وجودی در مقابل نور نیست. بلکه تنها عدم نور است. پس ما سوی الله نه تنها در مقابل خداوند وجود مستقلی ندارند. بلکه اساساً حقیقتی ندارند و تمام حقیقت و هستی خداوند است.

مد سایه همان کشیده شدن وجود از لوح محفوظ و ام الکتاب به عالم ماده و امکان است. و اگر خدا می‌خواست؛ هیچ موجودی، از خزائن به تقدیر عالم ماده نمی‌آمد. وَ لَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا. بعد از این سایه از طلوع آفتاب شروع به قبض می‌کند تا وقت زوال که دیگر هیچ سایه‌ای نیست و این همان لحظه‌ایست که انسان از تمام شوائب مادی زدوده شده و به ملاقات خداوند می‌رسد. یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه.

با مراجعه به روایات عقل و جهل عیناً همین تصویر در سیر و حرکتِ وجودی انسان در عالم بیان شده: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ خَلَقَهُ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَ أَكْرَمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي قَالَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ الظُّلْمَانِيِّ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ يُقْبِلْ فَقَالَ اللَّهُ لَهُ اسْتَكْبَرْتَ فَلَعَنَه‏». ادبار عقل همان نزول به ظلمات عالم ارض هست و اقبالش همان صعود الی الله. و جهل نیز هرچند نزول اجباری به عالم ماده دارد لکن به سوء اختیار فرمان اقبل الهی را امتثال نمی‌کند. لذا هرچند سیر قهری از دنیا به آخرت را می‌پیماید لکن هیچگاه از ظلمات ارض به نور الهی منتقل نمی شود، که مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ‏ مِنْ‏ نُور.

1. «دستیابی به تشریعات دین برای تحقق در جامعه با روش بررسی تکوین عالم» از همین قلم، پیش شماره سلوی

1. الميزان في تفسير القرآن، ج‏11، ص: 338

1. ر.ک. المیزان ج1 ص32.

قرآن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید