سید محمد شاهابراهیمی
مقدمه
در ابتدای قرن نوزدهم با همت افرادی مانند محمد عبده و سید جمال الدین اسدآبادی، جریان سلفیگری جدیدی در شرق تا غرب جهان اسلام شکل گرفت. این جریان سلفی تفاوتهای جدی با وهابیتِ قرن هجدهم داشت و امتداد سیاسی آن گروههایی مثل اخوان المسلمین و جماعت اسلامی شدند این جریان نسبت به قضاوت افکار عمومی جامعه درباره نسبت تمدن غرب و اسلام، دغدغهمند بود و علت عقب ماندگی جهان اسلام را در فاصله گرفتن از گذشته مترقی اسلام (سلف صالح) میدانست.
قرآنیون مصر -که جریان قرآنگرای زندهی معاصر ماست- از دل سلفیّت متولد شدند و در مقابل آنها هویت گرفتند. قرآنیون با نقد تراث حدیثی، قرآن را محور اندیشه و عمل خود قرار دادند. مثلاً احمد صبحی منصور در توضیح اول کتاب «لاناسخ و لامنسوخ فی القرآن الکریم» درباره عدم نسخ قرآن مینویسد:
صدر هذا البحث الصغير عن النسخ فى القرآن الكريم ليرد على احدى الأكاذيب الكبرى فى التراث: أكذوبة النسخ فى القرآن الكريم بمعنى الحذف والالغاء. والذى كتب فيه السلف -غير الصالح- مؤلفات تبلغ الآف من المجلدات، واختلفوا فيها كالعادة واضاعوا قروناً طوالاً فى جدال اجوف فى قضية لا أصل لها فى حقائق الاسلام.
میتوان از بین قرآنیون سرشناس در جهان معاصر از ادیپ یوکسل (اهل ترکیه)، نصر حامد ابوزید (مصری)، ناصر سبحانی(ایرانی)، محمد شحرور (سوری)، احمد صبحی منصور (مصری) نام برد. در این نگاشته دو نفر آخر مرجع شناخت عقاید قرآنیون هستند.
آشنایی با عقاید شاخص قرآنیون
قرآنیون معتقدند همانطور که پیامبر صلی الله علیه وآله و بزرگان اصحاب از نوشتن احادیث منع کرده بودند نیازی به مکتوباتی غیر از متن قرآن نداریم. و مطالبی مثل اصل شکل نماز و قواعد کلام عرب و دیگر نکات دخیل در فهم دین بصورت سینه به سینه متواتراً بما رسیده است.
قرآنیون در مسائل فقهی، حکمی که صریحاً در قرآن از آن نهی نشده باشد را مجاز میشمرند (فتوای شاذ صبحی منصور به جواز پوشیدن کفش در نماز از این دست است) و حکمی که صریحاً در قرآن به آن رخصت داده نشده باشد را لازم میشمرند (فتوای شاذ صبحی منصور به وجوب صلاه در مدت حیض از این دست است).
قرآنیون به سبب حذف تراث حدیثی و فقهی از منظومه دین شناسی و عدم توجه کامل به قرائن قرآنی، به ورطه دخالت ذوقیات افتادهاند. لیکن میخواهیم به دو نکتهی مثبت در این جریان اشاره کنیم:
اولین نکته توجه داشتن و در مقام پاسخ گویی بودن نسبت به خوب و بدهای عرفی است. قرآنیون به سبب فلسفهی شکل گیریشان به مقبولیت تفسیرشان نزد عقل عرفی اهمیت میدهند. کاشفیت عقل عرفی از یک سو و اینکه در بند اقوال مفسرین و روایات نیستند از سوی دیگر آنها را به کشف نکاتی نائل کرده که یا مغفول بوده یا انگیزهی بیان آن -حتی در فضاهای علمی- نبوده است. هر چند که زیاده روی در همین مسئله میتواند باعث تشدید دخالت ذوقیات در تفسیر شود.
دومین نکته، توجه به بحثهای مهم ادبی-لغوی است که در فضای تفسیر قرآن به قرآن شیعی، مطرح نشده است. برای مثال تنقیح مبنای لغوی از بحث های مؤثر و مغفول در استظهار است. از آفات نپرداختن به این بحث استفاده از دو مبنای مختلف (مثلاً «جواز تفنن در بیان» یا «دلالت تفاوت بیان بر تفاوت معنا») در استظهار و استفاده از روشهای استنباطیای است که بر هیچ مبنای لغوی شناخته شدهای استوار نیستند. قرآنیون به سبب موقعیتشان در جهان اسلام باید مرز بین استنباط از متن و بافتن از متن را روشن کنند لذا به بحثهای مبنایی ادبی-لغوی پرداختهاند1.
برای ملموس شدن مدل استدلال و آشنایی با شیوهی استنطاق قرآنیون دو مثال را مختصراً نقل میکنم.
۱- النبی و الرسول 2
از نظر احمد صبحی منصور، بین «نبی» و «رسول» فرق است.
و این را از استعمالات قرآنی میتوان استظهار کرد. نبی همان شخص محمد بن عبد الله در زندگی و شئون خاصش و روابط انسانی و تصرفات بشریش است که بعضی از این تصرفات باعث عتاب الهی شده است. مانند يا أيها النبى لم تحرم ما أحل الله لك؟ تبتغى مرضات أزواجك؟! التحريم/1 وما كان لنبى أن يغل ومن يغلل يأتى بما غل يوم القيامة آل عمران/161 .
پرودگار متعال او را به تبعیت از وحی و توکل بر خدا امر کرده و از اطاعت مشرکین نهی کرده است. يا أيها النبى اتق الله ولا تطع الكافرين والمنافقين إن الله كان عليماً حكيماً. واتبع ما يوحى إليك من ربك إن الله كان بما تعملون خبيرا. وتوكل على الله الأحزاب/1-3. و همگی اینها بماهو نبیّ است. بیان قرآن از رابطه محمد علیه السلام با همسرانش با وصف نبی آمده: يا أيها النبى قل لأزواجك إن كنتن تردن الحياة الدنيا وزينتها فتعالين أمتعكن وأسرحكن سراحاً جميلا الأحزاب/28 و در مخاطب قرار دادن مادران مؤمنین نگفته یا نساء الرسول بلکه تنها فرموده يا نساء النبى لستن كأحد من النساء... يا نساء النبى من يأت منكن بفاحشة مبينة يضاعف لها العذاب ضعفين الأحزاب/30 و 32 .
و بیان درباره ارتباطش با مردم نیز با وصف نبی است: النبى أولى بالمؤمنين من أنفسهم و أزواجه أمهاتهم... يا أيها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى إلا أن يؤذن لكم الأحزاب/6 و 53 . شخصیت انسانی محمد در ارتباطات خاص و عامش اینگونه است. در نتیجهی با وصف نبی بودن، به تبعیت از وحی امر شده است.
اما نبی هنگامی که به قرآن زبان گشاید، رسول است و طاعتش همان طاعت خداست: من يطع الرسول فقد أطاع الله... وما أرسلنا من رسول إلا ليطاع بإذن الله النساء/64 و 80 .
محمدِ نبی به وصف انسانیش اولین کسی است که از وحی قرآنی اطاعت میکند و خودش را با آن هماهنگ میکند. پس در همان وقت که «نبی» مأمور به تبعیت از وحی است دستوراتی مبنی بر اطاعت از «رسول» آمده و منظور از «رسول» همان «نبی» است در وقتی که زبان به رسالت گشوده است؛ یعنی زبان به قرآن گشوده است. خداوند متعال میفرماید: قل أطيعوا الله وأطيعوا الرسول النور/54 و هیچ جای قرآن نفرموده «اطیعوا الله و اطیعوا النبی» چرا که شخص نبی جایگاه اطاعت ندارد و رسالت مخصوص به رسول است. کما اینکه در قرآن هیچ عتابی بر او با وصف رسول نیامده است.
کلمهی نبی معنای مشخصی دارد که عبارت است از شخصی که خداوند متعال از بین انسانها انتخاب کرده تا به وسیلهی وحی، رسول او باشد اما کلمهی رسول در قرآن معانی متعددی دارد مانند: جبريل (التكوير 19: 23)، ملائكة (الزخرف 80/الأعراف 37)، فرستاده شخصی به سوی شخص دیگر (يوسف 50). از دیگر معانی «الرسول»، قرآن یا رسالت است، و در این معنی نبی و رسول تداخل پیدا میکنند. و «الرسول» به معنى «القرآن» همان رسولی است که تا الان در بین ما هست، و آن همان کتاب خداست که تا روز قیامت حفظش کرده است: و كيف تكفرون و أنتم تتلى عليكم آيات الله وفيكم رسوله ومن يعتصم بالله فقد هدى إلى صراط مستقيم آل عمران/101 . یعنی رسول در بین ماست و هرکس به خدا و کتابش چنگ زند به راه راست هدایت شده است. و این آیه به مانند باقی آیات قرآن در هر زمان و مکان منطبق میشود.
كلمۀ «رسول» در بعضی آیات به وضوح به معنای قرآن است: ومن يخرج من بيته مهاجراً إلى الله ورسوله ثم يدركه الموت فقد وقع أجره على الله النساء/100 .این آیه حکم عامی را تا روز قیامت حتی پس از وفات محمد بیان میکند. پس هجرت در راه خدا و راه رسول خدا -یعنی قرآن- بعد از وفات محمد (با وصف نبی) پابرجاست.
و گاهی رسول فقط میتواند به معنای قرآن باشد: لتؤمنوا بالله ورسوله وتعزروه وتوقروه وتسبحوه بكرة وأصيلا الفتح/9 پس کلمه رسول فقط میتواند به معنای کلام خدا باشد و نمیشود به معنای محمد باشد چرا که ضمیر بازگشت کننده مفرد آمده است: وتعزروه وتقروه وتسبحوه بكرة وأصيلا و ضمیر واحد یعنی خدا و رسولش دوتا نیستند و نگفته «وتعزروهما وتوقروهما وتسبحوهما بكرة وأصيلا». و تسبیح فقط برای خداوند است. و هیچ فرقی بین خدا و کلامش نیست چراکه او و صفاتش واحدند قل هو الله أحد.
و مانند آن در ارجاع ضمیر مفرد آیه شریفه يحلفون بالله لكم ليرضوكم والله ورسوله أحق أن يرضوه التوبة/62 است.
سپس آقای صبحی منصور عناوین زیر را هم مورد بحث قرار میدهد تا نشان دهد نظریهاش از جهات مختلف با ظواهر آیات سازگار است که این نشان دهنده نگاه منظومهای اوست:
بين كلام الرسول وكلام النبي: كلمة «قل» فى القرآن الكريم، القرآن ذكر أقوالاً للنبي وامتدحه في بعضها وعاتبه في بعضها الآخر
ما على الرسول إلا البلاغ
الرسول كان يحكم بالقرآن وحده
أطيعوا الله وأطيعوا الرسول
واتبعوا النور الذى أنزل معه
نقد
هر چند که اصل تلاش صبحی منصور در دقت روی استعمالات قرآنی مثبت است اما این استظهار مشکلاتی دارد. من جمله اینکه در قرآن مؤمنین امر به تبیعت کامل از همین «نبی» شدهاند: النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم الأحزاب/6 و «انبیاء» از متعلقات ایمان برشمرده شدهاند. پس نمیتوان گفت که النبی صرفاً شأن انسانی دارد که ممکن است از او خطا سر بزند و مورد عتاب واقع شود. بلکه اگر فحص قرآنی ایشان کامل بود متوجه میشدند که فرق رسول و نبی در این است که رسول با مختصات قرآنیش شخص نبی، در مقام اجرای وحی (اقامه وحی) است و نه در مقام بیان وحی. ولیّ خدا در مقام اجرای وحی تا قیامت منصب «رسول الله» را دارد که این همان مفهوم ولایت و امامت است که در روایات به آن پرداخته شده است. آقای صبحی منصور با پیش فرض رها شدن امت بعد از نبی اکرم صلی الله علیه و آله (فضای اهل تسنن) به سراغ قرآن رفته است و با فحصی ناقص نتیجهای گرفتهاند که خلاف کلیت قرآن و روایات صحیح از معصومین است و اگر دست کم یکی از این دو را داشتند، به چنین اشتباهی نمیافتادند.
۲- ارکان الاسلام1
با تأمل در آیات ذیل:
إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ... احزاب/35 .
يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ... تحریم/5 .
دو نکته را میفهمیم. اول اینکه اسلام با ایمان متفاوت است و دوم اینکه همیشه اسلام سابق بر ایمان است. همچنین میبینیم که جن (وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً)، حواریون (قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) و جناب نوح (فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمين) همگی «مسلم» بودهاند. درحالی که هیچ یک از اتباع محمد(ص) نبودند و ماه رمضان را روزه نگرفتند و حج بجای نیاوردند.
خداوند در تنزیل محکمش میفرماید: وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ/ بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ البقره/111-112 . یهودیان بهشت را مختص به خود میدانستند و غیر خودشان را اهل جهنم و همین طور نصاری چنین میپنداشتند اما تنزیل شریف همهی اینها را اوهام بیدلیل میداند و میفرماید هر کس که مسلم باشد و احسان کند وارد بهشت میشود.
در قرآن میبینیم که نماز و زکات و روزه و حج از وظایف مؤمنین است و نه مسلمین:
إِنَّ الصَّلاةَ كانَت ْعَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتا النساء/103 .
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ البقره/183 .
و سؤال بزرگ اینجاست که چرا جهاد، قتال، قصاص، مشورت و وفای به پیمانها و عهدها و بسیاری دیگر از اوامر و تکالیف را از ارکان اسلام قلمداد نکنیم در حالی که حکم آنها مانند حکم نماز، زکات، روزه و حج است؟
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُم البقره/216 .
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى البقره/178 .
یا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود المائده/1 .
پس آن دین اسلامی که نزد خدا یکی است و غیر آن را قبول نمیکند، دین فطرت انسانی است. چراکه خداوند متعال میفرماید: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ الروم/30 .
پس باید ارکان دین اسلام، فطری و مقبول باشند. اما آیا شعائر اسلامی (نماز، روزه، حج، زکات) فطری هستند؟ آیا نفسها و روحها به سوی آنها کشیده میشود؟ مثلاً زکات تماماً مخالف فطرت است چرا که طبع انسان بر جمع مال است: وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا الفجر/20 . همچنین روزه مخالف طبع است و همچین دیگر اوامر خدا به مؤمنین مثل قتال: كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُم البقره/216 .
پس تصور عمومی درباره ارکان اسلام با تنزیل خداوند سازگار نیست. حال سؤال این است که آیا تنزیل شریف برای اسلام ارکانی معرفی کرده؟ به نظر میرسد که بله!
إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ البقره/62 .
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ فصلت/33 .
بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ البقره/112 .
قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ یونس/90 .
وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلهِ وَ هُوَ مُحْسِن النساء/125 .
إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا المائده/44 .
از این آیات و غیر آن معلوم میشود که اسلام همان تسلیم به وجود الله و روز آخر است چه از تابعان محمد (الذین آمنوا) باشد و چه از تابعان موسی (الذین هادوا) و چه از تابعان عیسی (النصاری) و چه از هر ملت دیگری.
و اگر همه این آیات را جمع بندی کنیم روشن میشود که اسلام سه رکن دارد:
ایمان به وجود الله
ایمان به روز آخر (که متضمن ایمان به برانگیخته شدن هم هست)
عمل صالح و احسان (در فصل «الذنوب و السیئات» توضیح داده میشود که نیکی به انسانهاست.)
با این توضیح معنای حدیث رسول اعظم معلوم میشود که خلق عیال خداوند هستند و محبوب ترین شخص نزد خدا نفع رسان ترین فرد به عیال خداوند است.
نقد
هر چند توجه به تفاوت «اسلام» و «ایمان» نکته مثبتی در نوشتههای محمد شحرور است ولی او هم به مانند احمد صبحی منصور، برخی از ارزشهای معاصر را پیشفرض گرفته و بر اساس آن خواسته تا قرآن را تفسیر کند. از آنجایی که زمانه او، زمانه محدود کردن شریعت است، او میخواهد نشان دهد که حق الله (نماز، روزه، جهاد، حج و ...) چندان مهم نیست و اصل مطلب در اسلام احسان به دیگران است. هر چند که احسان به دیگران (و به طور خاص به برادر ایمانی) در قرآن و روایات تحسین شده است، اما معنای احسان، نه صرف نیکی به دیگران، بلکه مطلق عمل صالح از جمله بندگی خداوند است. کما اینکه در سیاق آیات مثال زده شده (مثلاً آیه ۱۲۵ نساء) بحث بر سر حق الله است.
اگر بررسی در آیات کامل شود معلوم میشود که اسلام، سطحی پایینتر از ایمان است (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُم الحجرات/14 ) و منظور از آن تسلیم شدن ظاهری در مقابل خدا و رسول اوست. یعنی تبعیت کامل از هر آنچه که خداوند به وسیله انبیاء نازل و به آن امر کرده است: قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون البقرة/136 .
این تسلیم ظاهری میتواند با تسلیم و ایمان قلبی همراه باشد و میتواند صرفاً ناشی از غلبه قدرت اسلام باشد. چنانکه، اعراب اینگونه بودند.
جمع بندی
هر چند که توجه بیشتر به قرآن و توجه به دقتهایی که گسترش عقل عرفی در اختیار میگذارد، از نقاط مثبت قرآنیون بوده است، اما تلاش برای تحمیل پیش فرضها و استحسانات عرفی بر قرآن باعث شده است که ایشان بخشی از آیات و قرائن تفسیری را نادیده بگیرند و به برداشتهای اشتباه دچار شوند.
1. ر.ک. مقدمه «الکتاب و القرآن» نوشته محمد شحرور.
2. این قسمت ترجمه و تخلیص قسمتی از کتاب «القرآن و کفی مصدرا للتشریع الاسلامی» نوشته احمد صبحی منصور است.
1. ترجمه و تلخیص کتاب «الاسلام و الایمان، منظومه القیم» نوشته محمد شحرور