گسل های فعال اجتماعی صد و چهارده سال بعد از نهضت مشروطه
انقلاب مشروطه نقطه عطف مهمی است، بصیرت ها و دستاوردهای بسیار مثبتی به ارمغان آورده است و در عین حال؛ تناقض های جدید هم ساخت که اقتضای چنین دگرگونی عظیم بود؛ اشباح سرگردانیست که سالها دور سرمان میگردد؛ نه رهایمان میکنند و نه تاکنون قادر به حلشان بوده ایم؛
?دوگانه هایی مانند: ایران-اسلام امت_ملت دین-دموکراسی آزادی-امنیت حق-تکلیف وکالت-ولایت شریعت-قانون سنت-تجدد عدالت-توسعه خصوصی-عمومی اصلاح-لجبازی و... برخی از این تضادها اصلی و برخی تابع اند؛ برخی "نااندیشیده" و متاسفانه برخی دیگر "اندیشه ناپذیر" شده و به حوزه تقدس رفته اند
رهبران مشروطه به رغم تلاشهایی در حل این تضادها توفیق چندانی نیافتند؛ به تدریج گسل مهمی پدید آمد؛ اسلام گرایان سنت اندیش آزادی را کلمه ای قبیحه دانسته، در کنار استبداد محمد علی شاهی ایستادند و با استخاره مجلس شورای ملی را به توپ بستند؛
روشنفکران نیز عقب ماندگي را پای دین نوشتند و با استبداد رضا شاهی به جنگ مظاهر دین و مذهب رفتند. گسل عجیبی شکل گرفت؛ دین، استبداد و عقب ماندگي در یک طرف و نوگرایی، بی بند و باری و زندقه در طرف دیگر
برچسب های منفی و متقابل که شکاف بین مردم را بیشتر و بیشتر میکرد...
نتیجه این تحولات عبرت انگیز بود؛ جامعه ما بی آنکه چشم انداز روشنی داشته باشد، هر از گاهی از یک سوی گسل به طرف دیگر پرید و بالعکس؛گریز از استبداد سنتی به استبداد مدرن ؛ از اجبار غیر مذهبی به اجبار های مذهبی
سرانجام این گریز ها و جابجایی های قطبی شده چیست؟
آیا نهاد های حکمرانی ما ظرفیت تعدیل و اراده ترمیم این گسل ها را خواهد داشت؟
آیا مشروطه باز هم رخ میدهد؟
جامعه و روشنفکران به کدام آینده می اندیشند؟
آیا نیم قرن دیگری در راه است که طرد و نفرت از نماد های مذهبی،هندسه آن را میسازد؟
وضع عجیبی است..