نوشتن برای خودم و دوست دارم ،
انگار کسی از درونم به جای اینکه درونم اشوب ایجاد کنه و کاری کنه که همش تو اقیانوس افکارم غرق شم و دست و پا بزنم ؛بیرون میاد و کنارم میشینه !
و کمکم میکنه بیشتر حسشو توصیف کنم و روی برگه بیارم.بیشتر بفهمم چی میخواد،بیشتر بفهمم وقتایی که باهم جنگ داریم سر چه موضوعیه ،بیشتر بفهمم چشه!
بفهمم سر چه موضوعی بیشتر ازهمیشه قلبش سبزه و بدونم چه وقتایی قلبش از درون سیاه و تاریک
یاد بگیرم و کمکش کنم تا سرپا باشه.
کمکش کنم نشکنه و قوی باشه
درست مثل قبل،اینروزا خیلی اذیت میشه ،خیلی تحت فشاره ،خیلی صبرمیکنه مقاوم باشه ،خیلی زیاد
جوری که حسی نداره ،فقط تظاهر میکنه
بعضی وقتا اگه حسی داره. ادم کرتکسیه
دنیای ما یکی بود اما الان فرق داره
اون وقتی که من از دنیای آنی زده بودم ،دنیای خودشو برام تو آغوش کشیدو کاری کرد بلند شم
اما حالا اون شکسته
میدونم اگه کمکش نکنم جفتمون قراره نابود بشیم
یکم عوض شده و رفتارش روی منم اثرگذاشته. بعضی وقتا مینویسم تا بیشتر بفهمم چرا و چجوری این شکلی شد ،وقتی مینویسم ،خودشم کمکم میکنه تا حالشو توصیف کنم
انگار غیرمستقیم بهم میفهمونه حرف زدن این مدلی کار مورد علاقشه
منم تصمیم گرفتم اینشکلی بهش نزدیک شم
متوجه شدم اینروزا ،یسری موضوعات براش مهم شده و سعی میکنه کنار بیاد یا خودشو وفق بده.
یکم براش سخت شده
براش فراموش ادم هایی که دوسش داشته و الان توزندگیش نیستن. ازار دهندس
رقابت و تلاش برای آینده و شبیه شدن به اسطوره ی بچگیش براش لذتی نداره و کم کم داره بی اهمیت تر میشه
اما هنوز داره تاجایی که امید و انگیزه هست ،ادامه میده برای سبز موندن
تو بهترین چیزی هستی که وجود داری گیونگ?
هرچقدرم سخت بشه ،من کنارتم