سیدسعیدانوری
سیدسعیدانوری
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

من آدم به شدت ازدواجی ای هستم

به مردم توصیه نمی کنم که روابط دوست پسر،دوست دختری را کنار بزارن.بلکه تا الان متوجه شدم که این روابط به درد من نمی خوره.آیا وارد رابطه یا روابطی شدم و شکست خوردم؟مسئله اینجاست که اصلا نتونستم رابطه ای رو شروع کنم و نخواهم توانست.نکته جالب توجه اینه که من به عشق رمانتیک جوانانه،اونطوری که امروزه وجود داره،علاقه ای ندارم.همه این ها به خاطر شخصیتم و ویژگی های خاصیه که دارم و نه بد بودن این روابط.روابطی که توش تنها چیزی که مهمه خوشگذرونی و باهم بودنه.از طرفی من بلد نیستم که چجوری وارد رابطه بشم.حتی اگه یاد بگیرم هم نمی تونم اجراش کنم.من شخصیت بیش از اندازه صادقی دارم و نمی تونم چیزی که می دونم رو ندونم و چیزی که هستم نباشم.من نمی تونم خواسته واقعی ام رو پنهان و انکار کنم.خواسته یا خواسته های واقعی ام از رابطه.همون خواستی که همه مردها دارن.که وقتی به خواستگاری کسی می رفتند،خیلی راحت بیانش می کردن.از همون اول مشخص می کردن که من می خوام با تو زندگی کنم و می خوام زنم بشی.البته اگه به درد هم بخوریم و باهم به تفاهم برسیم.یا اگه علاقه ای وجود داشته باشه.هرچند که از یک عشق آتشین حرف نمی زنم.اونم تو زمانه ای که ازدواج به خودی خود ارزش بود و این به نظر من خوبه.به شرط اینکه برای ایجاد شرایطش تلاش کنی.واقعا از خودم تعجب می کنم که چطور با وجود افکار متجددانه،همچنان به سنت ازدواج به دیده احترام نگاه می کنم.اما با این حال باز استثناهایی هم قائل می شوم.


اما نمی توان در مورد همه حکم کلی داد که روابط باز ایده خوبی است،چون جدید است.چون فردگرایی را به شکل قابل توجهی در نظر دارد.شخصا دلم می خواهد که مستقیم به خواستگاری کسی بروم و او به راحتی متوجه خواسته ام شود.این حرکت نمادینی که هیچ ابهامی را باقی نمی گذارد و تازه تمام افراد مشتاقن که سر اصل مطلب بروند.نه مثل روابط عاطفی که اتفاقا می گویند نباید خواسته ات را به زبان بیاوری.عجیب است که می گفتند زن ها دلشان می خواهد بدست آورده شوند و حالا می گویند که باید بی اعتنا بود.اما مسئله اینه که من در حال حاضر فقط به درد رابطه دوستانه می خورم و من هم با چنین روابطی راضی نمی شوم.لازم است که خودم را برای ازدواج مهیا کنم.لازم است که قدم هایی به سمتش بردارم،این انگیزاننده بشری را که هم ما را اجتماعی تر می کند و هم مسئول تر‌.نمی گویم در این مورد منطق را کنار بگذاریم،اما زیاد هم نباید دقیق شد و حساسیت به خرج داد.مثلا لازم نیست که زنت حتما از کار تو سر دربیاورد و به آن علاقه ای داشته باشد.اینکه مثلا نویسنده ای و او هم آدم کتابخوانی باشد.نوشته هایت را بخواند و نظر بدهد.آه این خیلی ایده آله و در ضمن مخاطب ها می تونن این کاررو برات انجام بدن،لزومی به زن گرفتن نیست. تنها چیزی که مهمه اینه که به عنوان نان آور خونه از پس هزینه ها بر بیای و کارت افتخار آمیز باشه،آبرو بر نباشه و امنیت خانواده رو به خطر نندازه.هرچند که کار هنری و نویسنده به طور بالقوه اینارو توش خودش داره،اما کسی که ازدواج می کنه باید با احتیاط تر و هوشمندانه تر عمل کنه.



لزومی نداره که زنت بتونه تو بحث های عمیق ات شرکت کنه و این ویژگی زنت رو زن زندگی نمی کنه.اما این که بشه باهاش گفت و گو کرد،گفت و گویی که مشکلات زندگی زناشویی رو حل کنه،خوبه‌.تازه گفتن خوبه،نه لازم.چرا که وقتی وارد زندگی بشید می فهمید که بیش تر مواقع یکی که شاید شما باشید کوتاه میاد،نه اینکه به نتیجه برسید.اما سعی خودتون رو بکنید که به نتیجه ای برسید که دونفر رو در نظر داره.نه خودخواهانه و نه دگرخواهانه.شما به عنوان یک مرد بایدبتونید همچین کاری رو انجام بدید.اما درنهایت بعضی وقت ها مجبور به فداکاری میشی و این ذات رابطه است.رابطه از خودگذشتگی زیادی می خواد و می بینی که بیش تر در حال دادنی تا گرفتن.اما به هر حال وقتی زندگی ات رو در دیگری می بینی،زندگی و خودت معنا و ارزش پیدا می کنه.فکر می کنی که فقط داری به خودت خدمت می کنی،اما این کار خدمتی به کل جامعه است و اتفاقا یک عمل به شدت اجتماعیه.هرچند که ازدواج برام راه رهایی از خودارضایی هم هست،راه اصلی و تنها راه.اما توهم نمی زنم که به این راحتی ها است و قراره معجزه بشه.اینکه با صرف ازدواج کردن همه چیز حل بشه.اما ازدواج قدم اول و لازمه.برای ازدواج دو چیز لازمه و در ادامه در این مورد می خوام حرف بزنم.اول اینکه با کی ازدواج کنیم و چه زمانی.



البته که معمولا به هرچه زود تر ازدواج کردن توصیه می کنند و من هم نمی خوام غیر از این بگم.اما ازدواج زودهنگام هم خوب نیست.بلکه ازدواج به موقع خوبه و ازدواج زودتر از دیرتر بهتره.اما یا نباید بزاری که از سن ازدواج ات بگذره و وقتی هم گذشت سعی کنی که زودتر ازدواج کنی.شاید بعضی ها فکر کنن که اینهمه سخت گیری لازم نیست.یا آدم می تونه ازدواج کنه و یا نمی تونه و وقتی شرایط ات ایده آل نیست،بهتره ازدواج نکنی.اما من می گم اولا چنین انگیزه واقعا تو رو به عنوان یک مرد می سازه.آماده ازدواج شدن به خصوص اگه کمکی هم نداشته باشی،خیلی سخته.به خصوص اگه برای خودت ایده آل هایی داشته باشی.اما اولا نباید دور از واقعیت باشه و دوما نباید بزاری سنت بره بالا و عملا بی معنی بشه.لازمه روی چیزهایی که تحت کنترل خودته تمرکز کنی و از طرفی شخصی رو هم نشون کنی.شاید بعضی ها بگن که این کار وقتی بهش نرسی،ناامیدت می کنه.اما من میگم که رسیدی،بهتر و نرسیدی به هر حال تو یک آدم شایسته ازدواجی و می تونی به موردهای دیگه فکر کنی.اما تا وقتی اون بهت جواب منفی نداده،این کاررو نکن.یا تا وقتی که باکس دیگه ای ازدواج نکرده.نه اینکه بشنوی دوست پسر داره و بی خیالش بشی.وقتی تو می خوای شوهرش بشی،این موضوع اهمیتی نداره و تو رقیب اش محسوب نمیشی.وقتی ازدواج می کنی،شاید بیش تر وقتت رو وقف کار کردن بکنی و کار کردنی که برای خانواده اته،پس بی معنی نیست.حتی اگه کارگری باشه.اما چه بهتر که کارت رو دوست داشته باشی.وقتی ازدواج می کنی باید بدونی که الویتت خانواده اته و این به این معنی نیست که به خودت توجه نکنی.چرا که وقتی تو شخصیت سالمی داشته باشی،می تونی بچه های سالمی تربیت کنی.جو خانواده سالمه.وقتی شغلت رو دوست داشته باشی و برای خودت وقت بزاری می تونی تبدیل به الگو بشی.



حالا شخص مدنظر رو از کجا پیدا کنیم؟این شخص می تونه حتی نزدیک ترین دختر اطرافتون باشه.اما قرار نیست که یه پرنسس همه چی تموم باشه.هرچند که شما سعی کنید این طور ببینیدش.اما شرایط اش طوری هست که نه به راحتی اما به سختی هم گیر نیاد.مثلا اینکه به دلت بشینه.نمیشه به زیبایی بی اهمیت بود،اما در همین حدی که گفتم.برای تو به اندازه کافی جذاب باشه که شما رو به هم نزدیک کنه و در نهایت اینکه بتونی باهاش کنار بیای.می خواستم بگم که بتونید با همدیگه کنار بیاید که منصرف شدم.چون دلم نمی خواد رابطه رو آسون بدونم.دلم می خواد برای سازگاری پیدا کردن خودتون رو به آب و آتیش بزنید،اما ممکن باشه.اتفاقا برای شما نه رابطه ای آروم که چالش برانگیز آرزو می کنم.رابطه ای که توش به دنبال آرامش نباشید،آرامش رو بسازید.چرا که این وظیفه شما است.تازه نه برای خودتون یا صرفا برای خودتون که برای دیگری.قراره که رابطه شما رو تغییر بده،شده به زور.شده در حالی که به شدت مقاومت می کنید و فردیت تون رو تو خلوت برای خودتون نگه داشتید.بله،اصلا می خوام بگم که فردیت تون رو برای خودتون نگه دارید که از آدم ها ناامید نشید و توقع زیادی نداشته باشید.شاید هیچ توقعی.پس وقتی کسی رو در نظر داریددورادور حواستون بهش باشه،اما باهاش وارد رابطه نشید.ضرب العجلی رو تعیین کنید و بزارید وقتش برسه.اصلا عجله نکنید.

ازدواجروابط عاطفیزندگی زناشوییعشق رمانتیکمشکلات زندگی
نویسنده|عصیان می کنم،پس هستم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید