جلق را باید سریع زد و در سکس باید حوصله به خرج داد.کسی که در جلق زدن هیچ وسواسی ندارد،کم تراز کسی اذیت می شود که خودش را به خاطرش سرزنش می کند.نه اینکه از این ور بوم بی افتیم که انتظار عجیب غریبی ازش داشته باشیم و کلی براش وقت صرف کنیم و نه اینکه به خاطر یه جلق چنددقیقه ای ساعت ها خودخوری کنیم.می توانی نزن،اما زدی هم زدی.همیشه نباید مبارزه کرد.بعضی وقت ها باید تسلیم شد.شاید به ظاهر راحت ترین کار به نظر برسه،اما برای همه این طوری نیست.نه برای منی که از خودم تصویر یک قدیس را دارم و نمی توانم تحمل کنم که شورتم خیس بشود.منی که نمی توانم بحث های سطحی بکنم،چطور می توانم مثل یک حیوان،برروی هر ماده ای راست کنم؟اما واقعیت اینه که من حیوونم.من هم مثل فاستوس دو روح در وجودم دارم که باهم در مبارزه هستن.روحی که به سمت آسمان گرایش دارد و روحی که می خواهد به زمین بچسبد.شاید این یعنی انسان و انسان بودن.راست است که می گویند انسان نه فرشته است و نه شیطان و در عین حال جفت شان است.شاید من هم مثل هاری هالر گرگ بیابانی در درونم دارم.واقعیت اینه که جلق چیز خاصی نیست.نه بزرگه،نه کوچیک.فقط جلقه و قابل قضاوت نیست و بااین حال ما این کاررا می کنیم.زیرا انسانیم و همین یا این مسئله را برایمان بغرنج می کند و یا ساده.عادی سازی می کنم؟بله.وقتی چاره ای وجود نداشته باشد،راهش همینه.وقتی می فهمی که ما اونقدرها هم آزاد نیستیم و به خودمون تسلط نداریم.از این توهم آزاد می شیم و می فهمیم که نمی تونیم با عقل به غریزه مون افسار بزنیم و انکارش کنیم.به هر حال یه جوری می زنه بیرون و فقط بحث برسر اینه که چه جوری و اینکه بپذیریمش.یکپارچه بشیم.و اینکه در نهایت حدود انتخاب هامون رو درک کنیم و بدونیم بی نهایت نیست.