دلم هنوز به شوقت هوای پر دارد
ولی قفس به دل شهر، بال و پر دارد
تو را صدا زدم ای عشق، در میانهی شب
که این سکوت، صدایی پر از خطر دارد
جهان بدون تو یعنی تداومِ تردید
و خندههای تو یعنی جهانِ بهتر دارد
به نام توست که این قلبِ خسته میتپد باز
و شعر سادهی من خون تازهتر دارد
تو روشنایی فردا، تو شوق بیداری
که خیزش دل مردم به تو نظر دارد
به هر خیابان این خاک، رد پای امید است
که با حضور تو تاریخ بال و پر دارد
تو را به وسعت آزادیام صدا کردم
که عشق، با تو در این خاک، بال و پر دارد
نگاه روشنت ای یار، مثل فانوس است
که راه خستهی ما را چراغبر دارد
به هر غروب غمآلود، شکیب میبخشی
که صبر عاشق دل، وعدهی سحر دارد
تو جان تازهی این شهر بینفس هستی
که هر نسیم تو از خشم، عبورگر دارد
صدای توست که در کوچهها طنینانداز
که هر صدا به حقیقت اگر اثر دارد
ببین به نام تو مردم ترانه میخوانند
و شور تازهی ما از تو بال و پر دارد
اگر چه زخم فراوان به پیکرم باقیست
ولی امید وصالت مرا سپر دارد
تو در میانهی این خستگی، چراغ منی
که هر غزل به حضورت صفا و سر دارد
به نام عشق تو سوگند، تا جهان باقیست
صدای عاشق و آزاد، جلوهگر دارد

