اولین مکالمه های انسان با دود های آتش انجام گرفت و خب احساساتشان را در قالب شکلک هایی که امروز به آن نام ایموجی دادند آغاز شد و همین شد که
داستان گومبا و بالومبا شروع شد دو کبوتر عاشق یکی آن سر دشت و دیگری این سر دشت که با دود های به شکل های قلب تیر خورده قلب در حال تپش و دیگر شکلک ها انجام میگرفت .
تا این که کمی گذشت و زبان گامبا رواج گرفت و آن دو با هم صحبت کردند و قرار شد گامبا و خانواده اش از خانواده بالومبا ,بالومبا را خواستگاری کنند.گومبا و خانواده اش همراه با یک دسته انبه تازه و دو تا چوب محافظ رفتن به غار بالومبا
مجلس خواستگاری شروع شد و ظاهراً بالومبا یک خواستگار دیگه هم داشته.
آمبا«پدر بالومبا»:خوب پسرتان چه دارا؟
گامبیا «پدرگامبا»:هیچا هیچا؟
آمبا:عوضش او خواستگارا دو غار دارا و یک باغا دارا!!!!برید بیرونااااااا...
اینگونه شد که برادران بالومبا ،گامبا و خانواده اش را از غار جوری بیرون کردند که ردش هست.
پیش نویس بود گفتم حیف کاملش نکنم.