Ehsan
Ehsan
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

داستان عاشقی

اولین مکالمه های انسان با دود های آتش انجام گرفت و خب احساساتشان را در قالب شکلک هایی که امروز به آن نام ایموجی دادند آغاز شد و همین شد که

داستان گومبا و بالومبا شروع شد دو کبوتر عاشق یکی آن سر دشت و دیگری این سر دشت که با دود های به شکل های قلب تیر خورده قلب در حال تپش و دیگر شکلک ها انجام میگرفت .

تا این که کمی گذشت و زبان گامبا رواج گرفت و آن دو با هم صحبت کردند و قرار شد گامبا و خانواده اش از خانواده بالومبا ,بالومبا را خواستگاری کنند.گومبا و خانواده اش همراه با یک دسته انبه تازه و دو تا چوب محافظ رفتن به غار بالومبا

مجلس خواستگاری شروع شد و ظاهراً بالومبا یک خواستگار دیگه هم داشته.

آمبا«پدر بالومبا»:خوب پسرتان چه دارا؟

گامبیا «پدرگامبا»:هیچا هیچا؟

آمبا:عوضش او خواستگارا دو غار دارا و یک باغا دارا!!!!برید بیرونااااااا...

اینگونه شد که برادران بالومبا ،گامبا و خانواده اش را از غار جوری بیرون کردند که ردش هست.





پیش نویس بود گفتم حیف کاملش نکنم.



آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید