امروز امتحان قران داشتم(خدایی کی از کلام خدا امتحان میگیره)
ساعت ۶ هشدار گذاشتم و خب خواب موندم و ۷و نیم بیدار شدم و چون با اتوبوس دیر میشد،از پدر گرامی با کمال قدر دانی خواهش کردم که من را برساند
و خب من را رساند از اونجایی که با ماشین زودتر رسیدیم و چراغ ها هم به حمدالله همه سبز بود مجبور شدم تو هوای سرد در خیابان های دور و بر مدرسه راه بروم ،البته مزید،مذید ،مضید بر علتی شد که کاجستان را هم ببینم.
البته اگر هوا سرد نبود قطعا بیشتر خوش میگذشت پس از چرخ زدن کوتاهی در بوستان به مدرسه برگشتم و امتحان را به خوبی و به شیرینی تمام کردم و حالا وقت برگشت بود .به ایستگاه کنار بوستان مراجعه کرده سوار اتوبوس شدم و به میدان ازادی رفتم.
سوار یک اتوبوس زرد شدم و به محله خودمان برگشتم ، کمی در کوچه خاکی قدم زدم و به خانه رسیدم و بعد از استراحتی کوتاه مدت به سراغ تمیز کردن خانه رفتم.
پایان