بررسی و نقد فیلم ماجرای نیمروز و رد خون
کاری از محدثه فرمهینی فراهانی
با استفاده از منابع مختلف
زیر نظر استاد حسنوند
عوامل فیلم:
کارگردان ماجرای نیمروز:رد خون : محمدحسین مهدویان
نویسندگان : ابراهیم امینی، حسین ترابنژاد
بازیگران : جواد عزتی، هادی حجازیفر، محسن کیایی، بهنوش طباطبایی، حسین مهری، هستی مهدوی و مهدی زمینپرداز
خلاصه فیلم:
ماجرای نیمروز 2: رد خون، داستان پیچیدگیهای اجتماعی-سیاسی ایران در تقابل ایدئولوژیهای متفاوت رسوخ کرده حتی در خانوادههای ایرانی است که در اینفیلم داستان دوپارگی یک خانواده به سبب این تقابلهای ایدئولوژیک و به هم رسیدن آنها در بستر عملیات فروغ جاویدان_مرصاد _ و تیم امنیتی اطلاعاتی – ماجرای نیمروز 1 به تصویر کشیده میشود.
?
نقد فیلم :
رد خون فیلمیست در ارتباط با عملیات مرصاد!
ابتدا بهتر است اطلاعاتی در مورد عملیات مرصاد داده شود: عملیات مرصاد یا فروغ جاویدان، چند روز بعد از پذیرش قطعنامه آتشبس از سوی ایران آغاز شد. اینعملیات، سومین عملیات از سری عملیات سهگانه گروه مجاهدین خلق بود. دو عملیات قبلی، عملیات آفتاب و چلچراغ نام داشتند. عملیات مرصاد از نظر تدارکات ونیروهایی که در آن شرکت داشتند از دو عملیات قبلی بسیار گستردهتر بود. این عملیات که تنها از زمین صورت گرفت به منظور نفوذ در خاک ایران و رسیدن به تهرانظرف ۴۸ ساعت انجام شد. مجاهدین خلق در این عملیات مناطق قصرشیرین، سرپل ذهاب، کرند غرب و اسلامآبادغرب را تصرف کردند و تا تنگه چارزبر در نزدیکیکرمانشاه نفوذ کردند اما در همین نقطه زمینگیر شدند. رهبری این عملیات برعهده عباس زریباف بود. این عملیات با دخالت نیروهای ایران به فرماندهی شهیدصیادشیرازی ناکام ماند و عباس زریباف کشته شد.
?
در ارتباط با مهدویان و افتخارات این فیلم:
مهدویان از سینمای مستند میآید و همین نکته باعث شده است که فیلمهای او حال و هوای مستندگونهای داشته باشد. یکی از دلایلی که مهدویان از این سبک استفاده میکند نزدیکتر کردن فضای فیلم خود به واقعیت است. استفاده از لرزشهای عمدی دوربین، عمق دادن به تصاویر با قرار دادن بخشی از اشیای پیشزمینه در تصویر و همینطور استفاده از زومهای تدریجی و آرامی که حال و هوای فیلمهای مستند را یادآور میشود از جمله ترفندهایی است که مهدویان در فیلمهای خودبهکار میبرد.
مهدویان مهارت بالایی در فضاسازی اتفاقات وقعی دارد و به همین دلیل تصویری که او از این گروه و فضای حاکم بر آن ترسیم کرده، از لحاظ سینماتوگرافی واقعاقابل تحسین است.
ماجرای نیمروز» را میتوان نقطه عطفی در مسیر ساخت تریلرهای سیاسی ایرانی دانست. مهدویان در آن فیلم، دست روی برهه حساسی از تاریخ این مملکت گذاشت: سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛ زمانی که ثبات چندانی در وضعیت مملکت بهچشم نمیخورد و تهدیدهای فراوانی در کمینِ مردم بود. «ماجرای نیمروز» دستاوردی درزمینه دراماتیزهکردن تاریخ برای سینمای ایران بود: فیلمی که هم الگوی بسیاری از فیلمهای مهم مرتبط با انجام یک مأموریت تاریخی در سینمای جهان را بهدرستی پیاده میکرد، هم حالوهوای تریلرهای سیاسی – جاسوسی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ سینمای آمریکا را در خود داشت و هم حس وحشت دائمی آن دوره را بهخوبی منتقل میکرد. در تمام طول فیلم، انگار زیر پای تماشاگر خالی بود و این همان کاری است که چنین فیلمی باید انجام میداد.
?
این فیلم در جشنواره فیلم فجر توانست سیمرغ بلورین بهترین صداگذاری برای مهرشاد ملکوتی، بهترین طراحی لباس برای محمدرضا شجاعی و بهترین جلوههای ویژه میدانی برای ایمان کرمیان را کسب کند. ماجرای نیمروز سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر در ۱۳۹۵ را نیز دریافت کرد.
همانطور که گفتیم ، رد خون درباره اتفاقاتی است که در عملیات مرصاد رخ داد. عملیات مرصاد به بعد از امضای صلح میان ایران و عراق برمیگردد. دولت صدام حسین با پشتیبانی ازگروه مجاهدین خلق که پایگاه آنها در عراق قرار داشت، یک حمله نهایی علیه ایران را ترتیب دادند که هدف آن نفوذ در خاک ایران و تسخیر تهران بود. این عملیات درنهایت با شکست مجاهدین خلق و بسته شدن پرونده جنگ هشت ساله به پایان رسید.
اما در کنار داستان اصلی،کارگردان داستان فرعی افشین (محسن کیایی) و سیما (بهنوش طباطبایی) را هم بهوجود آورده است تا به این شکل، هم فیلم را مهیجترکند و هم به واسطه یکی از این شخصیتها یعنی سیما مخاطب را به درون گروه مجاهدین ببرد.
در فیلم رد خون ما به دل ماجرای عملیات مرصاد سفر میکنیم. نیروهای ایران متوجه نفوذ گروه مجاهدین خلق در جبهههای داخلی میشوند . برای جلوگیری از رخدادن این عملیات، ۲ مامور ایرانی به بغداد عازم میشوند تا با کشتن عباس زریباف فرمانده این عملیات، از اتفاق افتادن این عملیات جلوگیری کنند.
?
مهدویان به خوبی توانسته فضای متشنجی که در عملیات مرصاد بین نیروهای خودی و دشمن وجود داشته را به تصویر بکشد و با ریتم خوبی داستان فیلم را تا انتها پیش ببرد.
مهدویان در این فیلم تلاش کرده به جای ارسال مفاهیم به مخاطب با استفاده از دیالوگ، از تیپ شخصیت بازیگری استفاده کند. به این صورت که مسعود نمادگروه ریاکار جامعه است و بس! این موضوع را میتوان نسبت به کرکتر های دیگر این فیلم نیز نسبت داد.
فیلم «ماجرای نیمروز: ردخون» در ادامه فیلم «ماجرای نیمروز» به فعالیتهای گروه مجاهدین میپردازد. فضای کلی این فیلم به فیلم «ماجرای نیمروز» بسیارنزدیک است.
اما تفاوت هایی نیز دارد:
داستان «رد خون» هفت سال پس از ماجراهای فیلم قبلی اتفاق میافتد که در سال ۱۳۶۰ و با کشته شدن موسی خیابانی به پایان رسید. حال هفت سال گذشته وپایان جنگ ایران و عراق نزدیک است. در این بین مجاهدین خلق در پی انجام عملیات معروف فروغ جاویدان و نیروهای فیلم قبلی – با حذف احمد مهرانفر و مهردادصدیقیان – به دنبال دستگیری آنها هستند. در این بین شخصیتی جدید به نام افشین (محسن کیایی) که به عنوان تلفن و بیسیمچی معرفی میشود، با دیدن عکسهمسرش سیما (بهنوش طباطبایی) در میان مجاهدین متوجه میشود که او به آنها پیوسته است. از سوی دیگر سیما خواهر کمال (هادی حجازیفر) است. این دوسعی میکنند این موضوع را از صادق (جواد عزتی) که مامور اطلاعات شدیدا پیگیری است پنهان کنند و خود آن را حل کنند.
?
مهدویان در قسمت دوم (رد خون) دست روی نقاطی میگذارد که در قسمت اول (ماجرای نیمروز) کنارشان گذاشته بود.
مهدویان کمتر به سراغ نمایش روابطِ شخصی قهرمانان فیلم رفته بود و بیشتر روی وجه حرفهایِ آنها تمرکز کرده بود. ضمن این که در آن فیلم تقریباً بهطور کاملشاهد فعالیتهای نیروهای امنیتی کشور بودیم و چیزی از ضدقهرمانان فیلم (اعضای مجاهدین خلق) نمیدیدیم.
?
حالا، در فیلم «ماجرای نیمروز ۲» یا «رد خون» همهچیز فرق میکند؛ مهدویان زمان نسبتاً زیادی را به نمایش اردوگاه مجاهدین خلق و روابط میان اعضای آن گروهاختصاص میدهد.
در رد خون دیگر، مهدویان بیش از گذشته به وجه احساسی قهرماناناش توجه کرده است. این نکته را، بهخصوص، در مورد دو شخصیت صادق (با بازی جوادعزتی) و کمال (با بازی هادی حجازیفر) مشاهده میکنیم. شناختی که در قسمت اول از صادق پیدا کرده بودیم، آدمی تماماً حرفهای بود که احساسات خود را درراه موفقیت خود و سیستم امنیتی کشور فدا کرده بود. اما در صحنهای از «ماجرای نیمروز: ردّ خون» واکنشی عاطفی از او میبینیم که میتواند مخاطب آگاه ازماجراهای قسمت قبل را غافلگیر کند. در مورد کمال، فیلمساز از این هم جلوتر میرود: کمال آدمی “عملیاتی” بود که انگار عشقی بهجز حضور در منطقه و کمک به انجام اقدامات دشوار جنگی نداشت. اما در اینجا، کمال بر سر یک دوراهی سنگین – که بارها در سینمای جهان تکرار شده – قرار میگیرد: همانچیزی که معمولاًاز آن بهعنوان “تقابل عشق و وظیفه” نام برده میشود. برای اولین بار در طول دو فیلم میبینیم که کمال برای انجام وظیفهی حرفهایِ خود دچار تردید میشود وهمینجا با وجه تازهای از شخصیت کمال آشنا میشویم که در قسمت قبل – بهجز معدود لحظاتی از جمله وقتی نوزادِ مسعود رجوی را در میانه عملیات سنگین فتحخانه تیمی در آغوش میگیرد – به آن توجه نشده بود.
در «رد خون» دیگر از کارکردنهای جمعی «ماجرای نیمروز» و رفاقت گرم بین بچههای سپاه خبری نیست و آنها جای خود را به نوعی جدا افتادگی ودر خطهای مختلف قرار گرفتن داده است که به وضوح حکایت از سالهای میانی دهه شصت در ایران دارد. آدمهای «رد خون» نیز آدمهای فیلم قبلی نیستند. هفتسال گذشته و در این هفت سال جنگ و آشوب آنها نیز تغییر کردهاند. بیشترین نمود تغییر را در شخصیت صادق میبینیم. صادقِ «ماجرای نیمروز» که برای مرگ شهید رجایی و شهید باهنر آن طور شدید اشک میریخت، حال با جدیت و حتی گاه قساوت تمام فقط به اصول کاری فکر میکند و هیچ گونه احساساتی را با کارش ترکیب نمیکند. او به وضوح بدبینتر شده و هیچکس از دست چشمان تیزبین و بازجویانه او در امان نیست. ترکیب هوشمندی و ریزبینی با خلق و خوی خشک او والبته بازی درخشان جواد عزتی باعث شده تا صادق کار شدهترین و کاریزماتیکترین شخصیت فیلم باشد.
اما بر خلاف فیلم قبلی این بار مهدویان دوربین خود را به اردوگاه اشرف میبرد و داستانهای داخل دار و دسته رجوی را نیز روایت میکند. در سمت مجاهدین دو زن به عنوان شخصیتهای مهم حضور دارند که یکی از آنها همان همسر افشین است. همچنین عباس زریباف که در قسمت قبلی فیلم دیدیم نفوذی مجاهدین درسپاه است و توسط صادق دستگیر شد، اما با یک اشتباه از چنگ آنها گریخت، این بار نقشی مهمتر را ایفا میکند. او نقشی همچون موسی خیابانی در فیلم پیشین را دارد و آنتاگونیست اصلی «رد خون» است.
همچنین نکته ای دیگر :
در مجلس ترحیم شادکام روی دیوار، عکس چند شهید را میبینیم که چند نفر از آنها شخصیتهای فیلم «ماجرای نیمروز» هستند. مهدویان با اینکار هم خواسته به فیلم قبلی خود اشارهای کند و هم به مخاطب یادآوری کند شخصیتهایی که در فیلم قبلی بودهاند و در این فیلم نیستند شهید شدهاند.
همچنین شخصیتپردازی کمال در این فیلم، جذابتر از فیلم «ماجرای نیمروز» درآمده است. چون کمال در این فیلم در یک دوراهی قرار میگیرد. کارش یاخواهرش؟
در نهایت بزرگ ترین و اساسی ترین مشکلی که از این فیلم میتوان گرفت تعداد شخصیتهای زیاد آن است. همین نکته فیلم را آشفته کرده است. خیلی از شخصیتها میتوانستند درفیلم نباشند! تا ما روند اتفاقات و شخصیت پردازی کارگردان را بهتر درک کنیم.
و عده ای هم معتقدند به واقع شخصیتپردازی در ماجرای نیمروز:رد خون به طرز فاجعهباری ناامیدکننده و به واقع از این تیم فیلمسازی بسیار بعید بوده است و می گویند هر چه ماجرای نمیروز در ساخت همین قهرمان موفق بود و آنان را به اوج عزت رساند،رد خون تمام آنها را به حضیض ذلت کشاند.
?
ماجرای نیمروز۱» و «ماجرای نیمروز۲: ردخون» از جمله فیلمهای «سری و دنباله دار»ی هستند كه كارگردان باتصور قابلیت و كشش زیاد داستان فیلم اول برای جذب مخاطب، به ساخت فیلم دوم روی میاورد، اما در مورد این دو فیلم، باید گفت كه فیلمنامه جدید مهدویان (ماجرای نیمروز۲؛ رد خون) با ایرادات ریز و درشتی درروایت همراه است كه باعث چندپارگی داستان و مدت زمان طولانی اثر گردیده است. نخستین ایراد فیلم، خرده روایت های فراوانی است كه در طول قصه شكل میگیرد اما به خوبی پرورش نمی یابند و یا به خنثی ترین شكل ممكن به سرانجام می رسند.
و رابطه میان «كمال» و « صادق» چندان قوی نیست و باید درجایی دیگر جبران شود تا درام شكل گیرد.
از سوی دیگر ورود به روابط شخصی و خانوادگی شخصیتهای فیلم برای معرفی جهان بینی آنها و باورپذیری تحولات آنها، بجز درمورد شخصیت «كمال» چندان موفق نیست و آرام و سطحی پیگیری میشوند.
«صادق» هم كه درگیر حركت عرضی در داستان است و كشمكش هایش با «كمال» و ارتباطش با پیرنگ اصلی داستان اصلا مشخص و پیش برنده نیست و از فردمحافظه كاری، دست به هیچ كنش خاصی نمیزند.
روایت دوگانه: نقطه ای مثبت در فیلم
برخلاف هر فیلم دیگری در تاریخ چهل ساله، در رد خون با اعضای سازمانی طرف هستیم که داستان خودشان را دارند و کاراکترهایی هستند فراتر از انسانهایی خاکستری. همیشه مگر مجاهدین جز یکسری انسان بیرحم ویا بعضا احمق به تصویر کشیده شده بودند؟ در رد خون اما مجاهدین شبیه به انسانهای واقعی هستند. استفاده از دو قهرمان زن در طرف آنها حتی باعث ایجادحس سمپاتیک بیش از اندازهای میان مجاهدین و تماشاگران میشود. آنها همانقدر قهرمانانه پای عقایدشان ایستادهاند که همه رزمندههای جبهه ایران، همانطوردر میدان جنگ نمازشان را میگزارند که رزمندگان اسلام، مهدویان حواسش هست که وقت کشتار جمعی میکنند فقط مردانی با ظاهر نظامی و بسیجی یا به تعبیرمنافقین مزدور را بکشند و کودک و بچهای در میانشان نباشد تا از آن بعد غیرانسانی و هیولا مابانهای که به منافقین همیشه بستهاند، آشنایی زدایی کند.
اگر در ماجرای نیمروز دوربین و روایت فقط با یک طرف داستان باقی میماند و همراه میشد در رد خون ما با هر دو سوی داستان و هر دو سر ریشه عقاید طرف هستیم و از این نظر جهان رد خون بارها گستردهتر و بسیطتر از ماجرای نیمروز است. این فیلمی است که به شکافهای عقیدتی فرصت بروز میدهد.درراستای همین گستره فراخ است اصلا که فیلم فقط درباره عملیات مرصاد یا فروغ جاویدان نیست؛ درباره انسانها و بزنگاههای عاطفیشان است. آنجا که باید میان عزیز/معشوقه و عقایدشان دست به انتخابهای دشوار و پیمودن مسیرهای صعبالعبور بزنند. سایه عملیات مرصاد هرچند در تمام فیلم دیده میشود و اصلا زیربنای داستان است اما تنها ده دقیقه فیلم به شرح و بسط آن میپردازد و باقیش اصلا در فضای دیگری سیر میکند؛ اگر در ماجرای نیروز همهچیز از دل فاجعه، شروع میشد و فیلم یک تریلر سیاسی تعقیب و گریزی بود، اما در رد خون اتفاق اصلی تنها بخش کوچکی از ماجراست و در واقع اتفاق اصلی فیلم جایی بسیار دورتر ازتاریخ و منطق واقعه تاریخی، به «پیشا واقعه»، چگونگی شکلگیری آن و احوالات آدم ها و ماجراهای شخصی زندگیشان میپردازد.
رد خون نه درباره نبرد رودررو و عملیات جنگی مرصاد، که درباره جنگ افکار و آدمهاست، چه خودیها با هم و چه با دشمن و از رهگذر انتخاب داستان آدمها به جای عملیاتها، رد خون درباره آن لحظههای ویژه از زندگی کاراکترهایش است که نه تنها مجبور به انتخاب میان علایق و باورهایشان میشوند، بلکه تغییر میکنند وشاید حتی تبدیل به کس دیگری میشوند. (کمال، وقتی دیگر شلیک نمیکند، دیگر آن کمال سابق نیست.)
در نهایت رد خون در بین آثار مهدویان درخشانترین پایانبندی را دارد. پس از کش و قوسهای فراوان، افشین با سیما دیدار میکند و در نهایت نیز کمال او را نمیزند وسیما ظاهرا میرود. در همین لحظه سر و کله صادق پیدا میشود. در واقع در این لحظه هم بیننده و هم شخصیتها به این موضوع واقفند که گذشت آنها به معنی نجات سیما نیست و صادق هیچگاه دست از دستگیری او نمیکشد. حال که رازها برملا شده وقت جدا شدن است. جدایی کمال و افشین از خط مبارزه و انتخاب یک زندگی آرام و دست و پنجه نرم کردن با سرافکندگی قضیه سیما.
پس از تحویل اسلحه و جدا شدن، کمال و افشین از قاب خارج میشوند اما صادق باقی میماند. صادقی که همواره روی اصول خود ایستاد و حتی برای نزدیکترین رفقایش نیز استثنایی قائل نمیشود. او نمونه کامل یک مرد اطلاعاتی و اصولی است و حال محکوم به تنها ماندن است. مهدویان این تنهایی و گسست بین او و دوستانش رادقیقا با تمهید پایان بندی فیلم قبلی انجام میدهد. در «ماجرای نیمروز» نیز آخرین سکانس یک صحنه با نمای موسوم به “چشم خدا” بود. با این تفاوت مهم که در «ماجرای نیمروز» دوربین از فاصله لانگ شات جمعی را زیر نظر میگرفت که با یکدیگر رفاقت گرمی داشتند و به تازگی نیز موفق شده بودند تعدادی از سران مجاهدین را از پای در آورند، اما این بار تنهایی صادق را مشاهده میکند که چگونه کنار سلاحهای تحویل داده شده رفقایش روی یک نیمکت در اکباتان نشسته است.
?
فیلم مهدویان اگرچه صحنههای جنگی زیادی ندارد ولی همان صحنههای کم هم خوب ساخته شدهاند. شاید فیلم مهدویان نقصهایی داشته باشد ولی مهدویان درزمان حال، بهترین کارگردانی است که در مورد حوادث بعد از انقلاب، فیلم میسازد. «ماجرای نیمروز: ردخون» فیلمی است که ارزش دیدن دارد.
ساخت همچین اثری برای سینمای ایران اتفاق خوش یُمن عنوان شد، چراكه شاید نسل جوان ایرانِ امروزاطلاع چندانی از تاریخ پر ماجرای جنگ نداشته باشد و ساخت اینگونه آثار كمك شایانی به درك موضوعات تاریخی خواهد كرد. مهدویان در « رد خون » مانندهمیشه به نكات فنی مسلط بوده و از این جهت نیز اثری شایسته تحسین است، اما زمانی كه به فیلمنامه می رسیم، حفره های فراوانی در آن می یابیم كه نیازمندبازنگری است.
در پایان همچنین،چندپارگی داستان، و بدون پایان مشخص و قطعی برای مقابله با دشمن و مشكلات ماندنِ فیلم، از ایرادات فیلمنامه عنوان شد.
هنر جنگ
محدثه فرمهینی فراهانی
زیر نظر استاد حسنوند