گاه روزگاری بر شما غالب می شود تا در جایی فرصت تجربه اندوزی کنید که از نقطه نظر اکثریت زندگی در طرف "شر" است. برای نگارنده این عنوان (زندگی در طرف شر) رهاوردهایی با خود به همراه داشته است که گاه آنها را در طرف "خیر" نمی توان یافت و آن مکاشفه ای عمیق در باب سوژه هایی ست که منشا همین مرزبندی است. مقوله "بقا" و "امید" بیشتر اوقات در یک ظرف تحلیل میشود حال آنکه هیچ امیدی در صورت عدم بقا منشا ظهور ندارد. به عبارت دیگر امید از نظر وجود نسبت به بقا متاخر است. جنگ از آن گروه موضوعاتی است که به خوبی در این باب توضیح می دهد.
هیچ انسانی در حالت عادی تمایلی به از دست دادن ارزشها و یا باورهای بنیادین بشری ندارد. اکثر انسانها با جنگ به این امید که روزی به داشته های سابق بازخواهند گشت روبرو می شوند حال آنکه این پدیده به صورت عمومی با "بقای آتی" در ارتباط است و امید به بازگشت بی بدیل به گذشته در آن نوعی وهم قلمداد می گردد.
زمستان ابدی (از سینمای مجارستان) ساخته آتیلا ساس روایتی برای بازخوانی مفهوم امید و بقا است تا به مخاطب یادآوری کند جنگ علاوه بر خشونت ذاتی اش توانایی تغییر بنیادین نظام باورها و ارزشهای انسان را داشته و جایی برای دلبستگی به امیدهایی واهی در نبرد مرگ و زندگی باقی نمی گذارد. "ایرن" با بازی زیبای "مارینا گرا" که در ابتدا با حفظ همین ارزشها به مخاطب معرفی میشود در ادامه همان راهی را میرود که غریزه درونی هر موجودی برای بقا به او تحمیل میکند و آن توسل به هر مقوله ای است که در این راه به او یاری رساند. مفاهیمی چون خانواده ، عشق ، انتظار و فرزند در خشونتی زائدالوصف جای خود را به روابط انسانی تحمیلی جدیدی میدهد که ارزش آن در لحظه نبرد میان مرگ و زندگی به هر تعهدی ارجح است.
صحنه های تلخ شیوع بیماری تیفوس و حضور گرگ های منتظر در اطراف معادنی که بخشهایی از داستان در آن رخ می دهد به ایرن و هر مخاطب می آموزد که چگونه ارزش عقاید در زمان انتخاب میان بودن و نبودن رنگ می بازد.
فیلم گرچه با همان امید واهی ابتدای داستان که مبتنی بر ارزشهای نمادین است پایان می یابد لکن آنقدر تلخ و غم انگیز است که رمقی برای ظهور معنی سپیدی در برابر سیاهی در ذهن مخاطب ایجاد نمی کند. اکنون خانه، وطن و خانواده عناصر بیگانه ای هستند که کارکرد پیش از رخداد جنگ را از دست داده اند و همزیستی با آنها را برای سوژه دشوار می نماید.