ویرگول
ورودثبت نام
Ordinary Person
Ordinary Person
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

روزنوشت سوم | ۸ مهر ۱۴۰۱

مثل همیشه قبل اینکه بخوام بنویسم رفتم نوشته‌های قبلیم رو خوندم و مرور کردم و بازم مثل همیشه وقتی دارم مینویسم که توی موقعیت سخت و Critical ای قرار دارم. امروز فک کنم بیشتر از ۱۰ روز میشه که ایران دوباره رفته توی یه چالش و بحران.

حال هممون بده اینجا. نت رو قطع کردن و استبداد رو به شکلی خیلی عریان دارن نشونمون میدن. بیشتر از هر روز دیگه‌ای از اینجا بریدم. کمتر از هر وقتی این کشور و ادماش رو دوست دارم و بیشتر از هر زمانی دوست دارم که یه مدت اینجا نباشم.

اتفاقاتی که داره میفته اصلا آینده روشنی رو ترسیم نمیکنه برام. خیلی‌هامون دیگه اینجا نیستیم و راستش ادم خفنی که بتونه یه کاری بکنه هم اینجا نیست. از اونور خونوادم هست که بدجوری داره اذیتم میکنه. مامانم اصلا همراه نیست و همش عذاب وجدان میده بهم. اینکه بری دیگه احوالی نمیپرسی ازمون و دیگه اصلا کاری به کارت ندارم و ...

از دیوار میخوام بیام بیرون و برام سخته راستش دوباره دل‌کندن از کسایی که دوستشون دارم. واقعا از مدیرم خوشم نمیاد و بدترین مدیری بوده که باهاش کار کردم. از همون برخوردی که توی مصاحبه داشتم باهاشون فهمیدم که حرفه‌ای نیست و خیلی ضعیفه ولی بخاطر دیوار و برندش و هزارتا کوفت دیگه که مسعودم اونجاس و رزومه میشه و ... اومدم اینجا.

نمیگم همش بدی بوده ولی خیلی مهمه که با کی داری کار میکنی و اینو قطعا لحاظ خواهم کرد از این به بعد که مدیرم این شکلی نباشه و رابطه‌ام باهاش بتونه کار کنه و ازش بتونم یچیزی یاد بگیرم.

موضوع بعدی این علاقه‌ای بود که به ریحانه دارم. از روزی که اومده دیوار لحظه‌ای نیست که توی فکر نباشه. به لحاظ منطقی بخوام فکر کنم چیزی نمیتونه پیش بیاد و موضوع به احتمال زیاد نمیتونه لانگ‌ترم پیش بره ولی درگیر یه شیدایی شدم یکی دو هفته باهاش که اولش خیلی ازاردهنده بود برام.

این مدت کتاب سودای خوش رو میخونم و همش دارم فکر میکنم به چیزی که درگیرش بودم. دارم همش Self-reflect میکنم این مدت و دریافت‌های نسبتا خوبی دارم این روزا. فکر میکنم همینجوری پیش برم میتونم به صورت کامل move-on کنم از ریحانه و تموم شه.

گرچه که از وقتی که فهمیدم فاز اون شکلی با من نداره خیلی حالم گرفته شده و نکته بعدی هم اینه که منم نمیخوام انرژی زیادی بذارم که بدستش بیارم. خلائق هر چه لایق.

به قول حمید «It's her loss». واقعا هم که نمیدونه و احتمالا هیچ وقت نمیفهمه که چیرو از دست میده. شاید یکم الان خواننده متن «که مرتضی اینده هم یکی از اوناس» فکر کنه که چقدر یارو از خود راضی و خودشیفته‌اس ولی واقعا فکر میکنم ادم خوبیم توی رابطه و طرف مقابلم از معاشرت با من کیف خواهد کرد و بهش خوش خواهد گذشت. ولی به هر شکلی الان فازش یچیز دیگس و دنبال چیزکلکله. اوکی. برو دنبال بازی‌هات ببینم تهش چی میشه. راستش ازش خیلی عصبانی بودم و هستم چند روزی ولی واقعیت اینه دیگه.

منم ترجیحم اینه که واقعیت رو ببینم و بپذیرم. امروز یه توییت دیدم از فاطمه که نوشته بود: «دیروز با یک جوان رعنایی صحبت می‌کردیم در مورد کار و تحصیل و … آخر صحبتمون به این جمع‌بندی رسیدیم تنها چیزی که تو حدود چهل ممکنه دلت بسوزه که چرا دیر کردم «پیدا کردن یار موافق» هست.»

داشتم نگاه میکردم که یکی مث مانا یا ریحانه که اینقدر شیفته‌شون شدم یا حتی اسما، هیچ‌کدومشون میتونستن توی درازمدت یار موافق من باشن و روز اول میتونستم به چشم رفیق بهشون نگاه کنم؟

نه راستش. اسما البته فرق میکرد ولی این مدت چه توی بحث کار و چه رابطه عاطفی همش نگاهم شده بود کارهای کوتاه‌مدت و اینجوری بودم که این چیزی نیست که من بخوام برای مدت زیاد ادامه‌‌اش بدم. اما دیگه میخوام یه عهدی کنم اینجا با خودم، که سعی کنم توی دوراهی‌های این شکلی اون موضوع لانگ‌ترمه و درسته رو انتخاب کنم.

میخوام برم سمت پروداکت و مسیر شغلی‌ام رو تغییر بدم به چیزی که بتونم برای حداقل ۱۰ سال اینده توش باشم و از بودن توش خوشحال باشم و بخوام که ادامه‌اش بدم. راستش منابع انسانی هم خوب بود ولی دیگه بسه. آینده پزیشن از جهت تاثیرگذاری که داری، میزانی که یاد میگیری و کاری که میکنی ارضام نمیکنه.

دیروز دکتر سر کلاس چیز خوبی میگفت، میگفت که بچه‌ها شما فکر میکنین کسی که توی رابطه‌اس بیشتر تجربه میکنه و یاد میگیره یا من درمانگر؟

قطعا اونی که به‌قول این بیزنیس‌من‌ها Skin in the Game هست. و من میخوام دیگه اینجوری باشم. نمیخوام توی بیزینس هم توی قسمت ساپورت باشم صرفا. دوست دارم برم جایی که لازمه تصمیم‌های سخت‌تر گرفته بشه. فکر هم می‌کنم همش و توانایی‌اش رو دارم و بالقوه از اونایی که اونجا هستن چیزی کم ندارم.

می‌خوام از این به بعد بیشتر با ترس‌هام مواجه بشم و در واقع شجاعتش رو بیشتر کسب کنم.

دیگه حس می‌کنم زیادی دارم می‌نویسم برای امروز.

ایشالله که توی متن بعدی که دارم می‌نویسم قدم‌های مثبتی براش برداشته باشم.

یا علی


یار موافقهجرتانتخاب‌های لانگ‌ترمself reflect
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید